آرسنآرسن، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

آرسن مرد شجاع و قهرمان ما

عکسهای 22ماهگی ات

آبنبات  خاله 22 ماهه شدی خاله قربون اون قد و بالات بره که هر روز بزرگتر میشی دنیای منی وروجکم وقتی بزرگ شدی اینارو خوندی بدون که خاله هر سطرش رو با عشق برات نوشته بدون که دنیای مایی عسلم   بازم طبق معمول قبل اینکه بریم سراغ عکسها یه چند  تا از کارهای اینروزهات بگم   بیشتر کلمات رو یاد گرفتی بهتره بگم طوطی شدی هر کی یه حرفی میزنه پشت سرش تکرار میکنی و دل همه رو میبری با بلبل زبونی هات ،بعدش  برا خودت تکرار میکنی تا تو ذهنت بمونه ،حالا اونایی که تو ذهنمه مینویسم لوبیا:لوبلا /شکر:سـِکَر/چـَشم :چـَش/مرسی :میسی/سیب:دیب/فـِلفل:فـِفـِل/سلام :اَلام /دمپایی:تامپام بعضی کلمات رو هم ...
15 شهريور 1393

عکسهای 21 ماهگی ات

هوررررررررررررررا آرسن کوچلوی ما 21 ماهه شده و خاله بازم با کلی عکس اومده   اما قبل از همه چی اول از حال و احوالات اینروزات بگم که حسابی بلبل زبون و شیطون شدی   مثلا هر کاری که دایی سیامک میکنه تو هم از روش کپی برمیداری وقتی میخواییم بریم جایی فوری میری اتو رو با خودت میاری و شروع میکنی به اتو کردن لباسهات منتهی یادت میره که به پریز وصل کنی اما برا ما همون اندازه کافیه که پسر با سلیقه ای هستی ،خاله فدات بشه   تا میخوایی تلویزیون ببینی کنترل رو میاری میگی babalar(بَـبـَلـَر) اینو ترکی میگی یعنی بزنم کارتون ببینی مخصوصا کارتون جان توی yumurcak tv که عاشقشی ، بعدش بساط خودت رو میاری یا...
19 مرداد 1393

عکسهای رمضان 93

آرسن عزیزم امسال سومین ماه رمضونی هستش که پیش مایی و خدارو هزار مرتبه شکر به خاطر این لطف بیکرانش که لحظه به لحظه مارو با وجود تو گرم و نورانی کرده ،امسال ماه رمضون آقا چرکولکها اومدن سراغت و تورو مریض کردن و باعث شد چند روز بی حال باشی و اسهال و ..... خدارو شکر که الان یه کم بهتری ولی حسابی وزن کم کردی ایشالله دیگه این آقا چرکولکها سراغ عشقم نیان   اما عکسهای ماه رمضون   اول از افطاری خونه آننه جون شروع کنیم که بیشتر غذاهارو من و خاله شادی پختیم و آننه جون طبق معمول از بختیاری های معروفش درست کرد اما متاسفانه چون افطار نخوردیم و موندش سحری از اونا نتونستم عکس بگیرم و حیف شد ولی تا میتونستم از هنر...
5 مرداد 1393

عکسهای20 ماهگی ات

عسل خاله ،بالخره خاله اومد تا عکسهای 20 ماهگیت رو بذاره و از کارها و رفتارهای اینروزات بگه ،اول میریم سراغ رفتارهات کلمات جدیدی که یاد گرفتی :  با آننه جون اینا رفته بودین مراسم اونجا زیادی شیطنت میکردی آننه جون برمیگرده بهت میگه آرسن امروز آبروریزی کردی برمیگیردی به آننه میگی :آبریزی اومدی خونه میگم آرسن چیکار کردی میگی آبلولیزی ،آبریزی انگور که با لحن خاص کش میدی میگی انــــــگووووووور / ادویه میگی : اَوویه /شکم :گوم /بغل :با /چایی:دایی /غذا :نـَم نـَم / کاکائو :کَـکو /کباب :بـِباب   عاشق ماساژی میایی دراز میکشی به خاله شادی و من دستور میدی با اشاره که پاهات رو ماساژ بدیم جالب اینه که دوتامون باید همزمان م...
25 تير 1393

گردش با خانواده بابایی

عزیز دل خاله ماه رمضون از راه رسیده و طبق رسم هر سال روزه داری با سرماخوردگی که سراغم میاد، باعث شده دیگه حسابی بیحال بشم و نتونم بیام وبلاگت رو آپ کنم با اینکه کلی عکس ازت گرفتم و عکسهای ماهگردت آماده هست امروزم عزمم رو جزم کردم بیام عکسهای مربوط به گردشتون رو که قبل ماه رمضون با خوونواده بابایی سرعین رفته بودین رو بذارم ایشالله اگه بتونم به زودی میام عکسهای ماهگردت رو میذارم و از کارهات و شیطنتهای اینروزهات میگم که مایه خنده این روزامون شده بریم سراغ عکسها که مامان سولی زحمتش رو کشیده البته من خودم بودم عکسهای زیاد و جالب میگرفتم چیکار کنم که آبجیمون تنبله یه کم عکسهایی که مامان سولی تو راه از تو و مناظر گرفته ...
17 تير 1393

دیدار وبلاگی 2

سه شنبه 93/4/3 دومین دیدار وبلاگی در پارک منظریه داشتیم که با دعوت عاطفه جون و هماهنگی های سعیده جون انجام شد جا داره ازشون تشکر کنم ،هر دفعه خیلی زحمت میکشن تا هماهنگی رو انجام بدن و قرار بود تقریبا با نی نی ها نزدیک 20 نفر باشیم که متاسفانه خیلی ها نیومدن   و فقط عاطفه جون با الای جون /سعیده جون با آنیسا جون / سوسن جون با سویل جون / من و مامان سولی و شما دور هم جمع شدیم و خیلی خوش گذشت بهمون ما هم قبل رفتنمون نخواستیم دست خالی بریم و عصرونه ای آماده کنیم ،خاله شادی زحمت کشید (dere otlu peynirli pasta)آماده کرد . از اونجایی که من به خاله شادی گفته بودم تعدادمون زیاده بنده خدا اندازه 30 نفر آماده کرده بود ،البته بماند که...
9 تير 1393

عکسهای19 ماهگی ات

آرسن خاله 19 ماهه شدی و خاله با عکسهای 19 ماهگی تم بستنی اومده تو هم که عاشق بستنی هستی  البته مامان سولی کیک 19 ماهگی رو اینبار خودش برات پخته بود ولی اونروزی حال نداشتی و منم گفتم اذیتت نکنم و برات روز بعدش برات ice cream party گرفتیم مامان سولی هم کلی بستنی درست کرده بود و حسابی خوش گذروندیم اول بریم سراغ رفتارهای اینروزهات بعد عکسها اینروزها حسابی دلبری میکنی وقتی میریم پارکی جایی همه دخترها میان سمتت و حسابی معروف شدی تو پارک اینا دخملی ها با اسم صدات میکنن و تو هم خونگرمی با بچه ها بازی میکنی .اما تو خونه تا گوشیم دستت بیفته میری گالری سراغ عکسهای نورا جون که مامانش از وایبر میفرسته دونه دونه نگاه میکنی و zoom میکن...
24 خرداد 1393

عکسهای 18 ماهگی ات

فندق خاله 18 ماهه شدی و خاله با کلی عکس اومده تا از رفتارهای اینروزات بگه البته با یه کم تاخیر چون دیگه فصل بهاره و خاله عاشق این فصله و کمتر وقت میکنه به وبلاگت سر بزنه. از مهمترین وقایع این ماه بگم که از شیر گرفته شدی اونم خدارو شکر بدون دردسر ماجراش اینجور میشه که میخوایی شیر بخوری  مامان سولی میگه اَخی شده و دیگه سراغ شیر نمیری 3 شب بیتابی کردی و تا صبح یه کم ناله و رازی میکردی ولی بالخره تموم شد و تونستی با یه کم بهونه گیری ها با این موضوع کنار بیایی و این یه اتفاق خوب بود چون بعد از شیر گرفتن شدن شروع کردی به غذا خوردن و الان خودت قاقا میخوایی، به قول خودت همش قاقایی و میخوام میخوام اما از شیطنتهای این ماه ...
27 ارديبهشت 1393
5949 12 32 ادامه مطلب