گردش با خانواده بابایی
عزیز دل خاله ماه رمضون از راه رسیده و طبق رسم هر سال روزه داری با سرماخوردگی که سراغم میاد، باعث شده دیگه حسابی بیحال بشم و نتونم بیام وبلاگت رو آپ کنم با اینکه کلی عکس ازت گرفتم و عکسهای ماهگردت آماده هست امروزم عزمم رو جزم کردم بیام عکسهای مربوط به گردشتون رو که قبل ماه رمضون با خوونواده بابایی سرعین رفته بودین رو بذارم ایشالله اگه بتونم به زودی میام عکسهای ماهگردت رو میذارم و از کارهات و شیطنتهای اینروزهات میگم که مایه خنده این روزامون شده
بریم سراغ عکسها که مامان سولی زحمتش رو کشیده البته من خودم بودم عکسهای زیاد و جالب میگرفتم چیکار کنم که آبجیمون تنبله یه کم
عکسهایی که مامان سولی تو راه از تو و مناظر گرفته
عاشق شتر شدی و از وقتی اومدی میگیم آرسن چی دیدی ؟میگی تُــتُر
اینجا هم بغل مامان جونت داری به تنور نگاه میکنی و حسابی تعجب کرده بودی
اینم تخم شتر مرغ بوده که مامان سولی نخواسته از عکس اونم بی نصیبمون کنه
اینجا هم با دیدن اردکها به وجد اومدی و یه کوچلو ترسیدی که بغل عمو سعید پریدی و از اونجا نظاره گرینگو نه که خاله میفهمه
اینجا هم با تعجب اسبهارو نگاه میکنی و مرددی که سوارشون بشی
خاله فدای اون صورت لپ گلی سوخته ات بشه
خاله عاشق هندونه خوردن (یا به قول تو غیم غیم "حالا چه نسبتی بین موتور و هندونه هست خدا میدونه که تو کشف کردی به هر دوتاشون غیم غیم میگی")به سبک مشدیته
خاله قربون اون قد و بالات بشه الهی
اینم منطقه گردشگری اطراف سد یامچی نیر هستش که یه آبی رد میشده تو هم که عاشق آب از فرصت استفاده کردی و کلی آب بازی کردی تا رسیدی دوربین رو آوردی میگی اَری آپ بعد پاهاتون نشون میدی که پاهاتو تو آب میکردی
اینم عکس selfie از دوربین مامان سولی که ایشون رو سانسور کردم البته تو خودت با گوشی selfie میگیری اینبار حتما باید چندتاشون رو بذارم