عکسهای رمضان 93
آرسن عزیزم امسال سومین ماه رمضونی هستش که پیش مایی و خدارو هزار مرتبه شکر به خاطر این لطف بیکرانش که لحظه به لحظه مارو با وجود تو گرم و نورانی کرده ،امسال ماه رمضون آقا چرکولکها اومدن سراغت و تورو مریض کردن و باعث شد چند روز بی حال باشی و اسهال و ..... خدارو شکر که الان یه کم بهتری ولی حسابی وزن کم کردی ایشالله دیگه این آقا چرکولکها سراغ عشقم نیان
اما عکسهای ماه رمضون
اول از افطاری خونه آننه جون شروع کنیم که بیشتر غذاهارو من و خاله شادی پختیم و آننه جون طبق معمول از بختیاری های معروفش درست کرد اما متاسفانه چون افطار نخوردیم و موندش سحری از اونا نتونستم عکس بگیرم و حیف شد ولی تا میتونستم از هنرنمایی خاله شادی و خودم عکس گرفتم ،آخه حیف بود از زحمتهایی که با دهن روزه کشیده بودیم عکس نگیرم (اینارو میذارم تا در آینده ببینی چه خاله های هنرمندی داشتی دیگه اونموقع پیر میشیم شاید نتونیم از این هنرنمایی ها بکنیم لاقل کلاس بیایی که خاله های من هنرمند بودن اینهمه هندونه کافیه ،ببرم بذارم یخچال تا خنک شه واسه افطار )
و آرسن سر سفره قبل افطار در حال دسر خوردن به صورت سرپایی ،آخه حسابی هول کرده بودی نمیدونستی اول از چی شروع کنی همش میگفتی میخوام میخوام نَــم نَـــــم (یعنی من غذا میخوام )خاله فدات بشه نوش جونت
و اما افطاری خونه مامان جون بابایی که عمه جونی ها زحمت کشیدن و هنرنمایی کردن و عمه جون چند تا عکس قبل از کامل چیده شدن سفره انداخته ،اما با وجود شیطنتهای شما سر سفره افطاری نشده عکس بگیره ازت ،دست گلشون درد نکنه
چند تا عکس موقعی که مریض بودی و در حال استراحت و بازم زمینی شیطونی میکردی از اونجایی که عاشق حیاط و آب و ایوونی تو مریضی هم ترجیح میدادی اونجا بشنی ما رو دور خودت جمع میکردی
اینجا یعنی قائم شدی و ما داریم دنبالت میگردیم که بعد تو بگی اَددددددددددی
اینجا هم داری دماغت رو نشون میدی ،با اون یکی دستت مگس هارو میخوای بکشی خخخخ
اینجا هم بعد خوب شدن حالت ،از تحریم در اومدی و حق بستنی خوردن و هندونه رو پیدا کردی از ذوق نمیدونی کدومش رو اول بخوری واسه اون همزمان میخوری