عکسهای پارک شادی لاله
آرسنم از اونجایی که ،هر وقت از شهر بازی کنار خونمون رد میشیم خودت رو هلاک میکنی تا ببریم سوار بعضی وسایلها بشی و از بس اونجا بردیمت دیگه تکراری شده گفتیم این بار ببریمت پارک شادی لاله پارک و اینجور شد که یه روز هیجان انگیز و پر از شادی برات رقم خورد منم فرصتی شد تا کلی ازت عکس بگیرم .خداییش الانه ،الان که هست عکسهارو میبینی بازم به وجد میایی اومدم عکساتو مرتب کنم بذارم وبلاگت از هیجان داد میکشیدی هی میگفتی بـــــــِی بــــــــــِی ،اِ اِ حالا بریم سراغ عکسها اینجا سوار اسب شدی اینجا هم سوار هلیکوپتر شدی یه لحظه احساس میکردی خلبانی آرسن و اسب کوچولو کنار...
نویسنده :
soli
19:31
13 ماهگی ات
عزیز دل خاله بازم دیر آپ کردم ،آخه انگشت پای آننه جون شکسته بود مهمون اینا زیاد میومد با شیطونی های شما هم فرصت نمیشد بیام برات بنویسم .اما سعی کردم عکس بگیرم توی این مدتی که نتونستم بیام آپ کنم .حالا از رفتارهای شما وروجک خان بگم پای آننه جون رو که بسته بودن تو حساس شده بودی تا فرصت میکردی میدیدی حواسمون پرته میرفتی انگشت آننه جون رو میکشیدی آننه جون یه دادی میکشید فرار میکردی میگفتی چیــــس میگفتیم اوفه با حالت ناراحتی اشاره میکردی که آره از وقتی راه میری روزگارمون سیاه شده همش در حال دوندگی هستی اونم به سرعت جت که نمیشه بهت رسید معمولا جاهایی که واسه شلوغی ترجیح میدی آشپزخونه هستش به خاطر اینکه کابینتهارو وا کنی هر چی و...
محرم 92
شوریده سری که شرح ایمان میکرد هفتاد ودو فصل سرخ عنوان میکرد با نـای بــــریده نیـــــــــز بر منـبر نــی تفسـیر خجـسـته ای زقـرآن میـکرد عزیز دل خاله این دومین محرمی هست که پیش مایی .سال پیش خیلی کوچولو بودی امسال که بزرگ شدی بعضی چیزا رو انگاری میفهمی خیلی...
نویسنده :
soli
20:23
تولد یک سالگی
تولد تولد تولد تولد آرسنم مبــــــــــارک هورااااااااااااااا آرسنم یک ساله شد حالا نوبت عکسهای تولد یک سالگی عسلکم که با تم زنبوری برگزار شد .توی این یه ماه همه واقعا زحمت کشیدن دست گل مادر مهربونم ،شادی جان ،مامان سولی و خودم درد نکنه ،تشکر ویژه از داداش گلم که واقعا خیلی خیلی زحمت کشید خلاصه همه که تو برپای...
مرور خاطرات یه سال
عزیز دل خاله یه چند هفته هست که درگیر کارهای تولدت هستیم کمتر وقت میکنم بیام واست بنویسم 2 تا دندون در آوردی مبارکت باشه عسلکم ،چند قدمی راه میری حسابی شیطون شدی یه جا بند نمیشی چند روز پیش رفته بودیم آتلیه چه اداهایی که در نیاوردی همش در حال شلوغی بودی وابستگی ات به خاله شادی هرروز بیشتر میشه طوریکه بعضی وقتا میگی مامان منم اونوقت اخم میکنم این شکلی میشم داشتم عکسهاتو واسه تم تولدت آماده میکردم ،همه خاطرات یه سال مرور شد ،عین یه نوار فیلم از جلو چشمام رد شد همه اون خاطرات شیرین همه اون شادی هایی که باهات تجربه کردیم .یه هویی دلم گرفت با اینکه اونهمه پیشت بودم سعی کردم از هر لحظه ات سیراب باشم اما بازم انگار هنوز ...........
اولین اصلاح مو
وروجک خاله از اونجایی که موهات حسابی بلند شده بود دایی سیامک بردت موهاتو کوتاه کردش اونم چی برده بود پیرایشگاه خودش و اونجا هم چند تا عکس گرفته بودن تا برات یادگاری بشه موهای کوتاه شده ات رو هم واست تو زندگینامه ات یادگاری نگه داشتم ،اولین اصلاح موت مبارک باشه عسلم عکس قبل از اصلاح مو عکسهای توی پیرایشگاه اینجا هنوز خبر نداری چه اتفاقی قراره بیفته موقع اصلاح که خیلی به گریه افتادی اما تا آبپاش اسباب بازی مورد علاقه ات رو دیدی آروم شدی اینجا از قیافه ات معلومه از دست آقا آرایشگاه شاکی هستی عکس بعد از اصلاح چند تا عکس هم توی عروسی پسر دوست خوونوادگیمون ...
نویسنده :
soli
13:57