13 ماهگی ات
عزیز دل خاله بازم دیر آپ کردم ،آخه انگشت پای آننه جون شکسته بود مهمون اینا زیاد میومد با شیطونی های شما هم فرصت نمیشد بیام برات بنویسم .اما سعی کردم عکس بگیرم توی این مدتی که نتونستم بیام آپ کنم .حالا از رفتارهای شما وروجک خان بگم پای آننه جون رو که بسته بودن تو حساس شده بودی تا فرصت میکردی میدیدی حواسمون پرته میرفتی انگشت آننه جون رو میکشیدی آننه جون یه دادی میکشید فرار میکردی میگفتی چیــــس میگفتیم اوفه با حالت ناراحتی اشاره میکردی که آره
از وقتی راه میری روزگارمون سیاه شده همش در حال دوندگی هستی اونم به سرعت جت که نمیشه بهت رسید معمولا جاهایی که واسه شلوغی ترجیح میدی آشپزخونه هستش به خاطر اینکه کابینتهارو وا کنی هر چی وسایل توشه بیرون بریزی بعد ببینی یکی از ما داره میاد با یه ظرف تو دست پا بذاری به فرار از جاهای مورد علاقه دیگه ات اتاق من و خاله شادی هستش که هیچی توش سالم نمونده اما اونقدر عاشقتیم که چیزی بهت نمیگیم روزی 10 بار اتاقم رو تمیز میکنم
طبق معمول با غذا خوردن میونه ای نداری تنها چیزایی که برات جذابه واسه خوردن موز،بستنی ،لیمو شیرین ،مرغ ،رانی دسر ،نون سنگگ ،تخم مرغ و شیر مامانت به گفته پزشکت از اونجایی که معتاد ممه شدی نمیتونی غذاهای دیگه رو بخوری
رو منو شادی خیلی حساسی ما هم برا اینکه بدونیم عکس العملت چیه یه عروسک رو بغل میکنیم میگیم ما خاله اینیم میایی از موهای عروسک میکشی پرتش میکنی اونور محکم منو خاله شادی رو بغل میکنی
عاشق گوشی و کلا وسایل الکترونیکی هستی یواشکی میایی اتاق ما در اتاقم میبندی ،میری در کمدو باز میکنی گوشی رو برمیداری میام میگم گوشی منو برداشتی بده ببینم بهم میدی، یواشکی زیر لب میگی فری یعنی بدم بهت دلم برات میسوزه میدم بهت که اخرو عاقبتش گوشی ام رو خراب کردی .موقع جارو کشیدن سوار جارو برقی میشی و به وجد میایی و جیغ و داد میکشی کلی حال میکنی
فرصت پیدا کنی میری سر وقت یخچال هر چی توشه یکی یکی برمیداری مخصوصا سس قرمز
خاله شادی از اونجایی که هر چی بخوایی بهت میده و بهت نه نمیگه از پاهای اون آویزونی یعنی بغلت کنه و تورو به وسایل مورد نظرت برسونه
وقتی یه چیزی میخوایی و نمیخواییم بهت بدیم الکی گریه میکنی خودتو به زمین میکوبی یعنی بدین
وقتی یه فرد غریبه رو میبینی بغلش نمیری اما خودتو لوس میکنی و میخندی بعد ادی ادی میکنی باهاش ،هر موقع تل گیرت بیاد گوشی رو برمیداری و شماره میگیری اگو اگو میکنی یعنی به بابایی زنگ زدی اسم بابایی رو نمیتونی بگی میگی بیب
اونروزی گریه کردی واست آب آوردم نخوردی گذاشتم رو میز بعد نیم ساعت ،داشتم تلویزیون میدیدم دیدم صدای قورت قورت میاد دیدم اومدی لیوان آب رو برداشتی با دو دستت گرفتی چنان با اشتها میخوری خیلی صحنه جالبی بود فیلم برداری کردم یادگاری بمونه
از چند ماه پیش که زیر میز ناهارخوری رو واست پل ساختم میرفتی اونجا بازی میکردی و اَدی اَدی میکردی الان که قدت بلند شده سرت میخوره به میز واسه اون یاد گرفتی سینه خیز میری
حالا بریم سراغ عکسهای 13 ماهگی ات که به خاطر پاییز صحنه رو پاییزی کردم
دسر 13 ماهگی ات رو مامان سولی پخته دست گلش درد نکنه
عکسهای هنری 13 ماهگی عسلم
خاله ولم کن برم گریه میکنم ها ،آخه چرا نمیذارین شیطونی کنم من
آخ جون فرار کردم نوبت شیطنته
گوشی مامانم رو کش رفتم
عکس بابام رو پیدا کنم یعنی شماره اونه ،بهش یه زنگی بزنم حالشو بپرسم
حوصله ام سر رفت دارم فکر میکنم چیکار کنم؟ تا اونوقت بند بلوزم رو بجووام
بذار یه کم هم مودب بشینم
خاله شادی واسم غذا آورده نمیشه دستشو رد کنم
خیلی هم خوشمزه هست نوش جونم
تازگیها گیر دادی به کارتهای من هر جا قائم کنم پیدا میکنی میاری بهم میریزشون تا بیام پا میذاری به فرار
کارتهای خاله رو برداشتم اگو اگو میکنم
اینم از خونه من که اینجا زندگی میکنم
عاشق آبپاشی تا فرصت کنی میری سراغ گلهای دایی سیامک منم از این فرصت استفاده کردم شکار لحظه کردم
بغل خاله شادی داری به من اَدی میکنی
عاشق این چشمای نازتم عسلم
این عکسهارو هم خاله شادی ازت گرفته
یه سری عکسهای وقتی با خاله شادی و من رفته بودیم پارک که تو پست بعدی میذارم فعلا چند تاش رو گذاشتم
اینجا هم مشغول توپ بازی هستی
اینم چند تا عکس از ائل گلی شب دایی سیامک برده بود باطری دوربین تموم شد نشد از تو هم عکس بگیرم دلم نیومد عکسها رو نذارم