عکسهای 10 ماهگی ات
عسلکم بالخره شروع کردی به روز گرفتن از 10 ماهگی ات و این یعنی اولین 2رقمی شدن ماه های عمرت و من با کلی عکس اومدم اما اول از کارهای این روزات بگم .
مهمترین خبر اینه که بالخره اسم خاله رو تلفظ کردی بهم گفتی فــــــــَ منو نگو که از شادی گریه کردم بعد اون دیگه هی تکرار میکنی فَ فَ اینا حالتهای نرماله که صدام میکنی وقتی یه چیزی میخوایی میگی فــــــَری ،قربون اون فری گفتنت بشه خاله
یه روزم تنهایی موقع بازی کردن با اسباب بازی هات یواشکی صدا کردی شـــا بعد دیدی ما با تعجب نگاهت کردیم با صدای آروم گفتی شـادی آفرین به آرسن مهربونم که عدالت رو بین خاله ها رعایت میکنه
به بابایی میگی حَبی یعنی بابا حبیب
به مامان سولی میگی اِبی درسته مامان هم میگی ولی وقتی عشق ورزی میکنی نمیدونیم چی رو برات تداعی میکنه که میگی اِبی بعد خیلی لوس میکنی خودتو
بــِـی بـــِی وقتی احساسات فوران میکنه اینو میگی وقتی یه نی نی میبینی از هیجان میگی یا وقتی میخوایی خودتو بندازی بغل یکی اینو میگی بعد لبهاتم غنچه میکنی خیلی با مزه میشه
تَ تی یعنی میخوایی راه بری اینو وقتی میخوایی از یه جایی کمک بگیری قدم برداری تکرار میکنی
عزیز دل خاله واقعا نمیدونم از خدا چه جوری تشکر کنم به خاطر لطفش ،یه عشق و محبتی به ماها نشون میدی که با دنیا عوض نمیشه اون بغل کردنت ها ،اون لیسدنت ها البته چون بوسیدن بلد نیستی اون شیطنت هات ،ماهارو خندوندنهات همشون واقعا یه نعمته بزرگ برامون.
یه اتفاق جالبی که افتاد اونم این بود ،یه روزی مامان سولی تورو رو تخت ما خوابونده بود ،در اتاق ما طوریکه به سختی باز میشه .ماهم تو خونه مشغول پاک کردن سبزی بودیم خونه هم خیلی ساکت بود یه هویی صدای باز شدن در رو احساس کردیم و همه سرجامون یخ زدیم چون هیچ کس فکر نمیکرد شما بیدار بشی از تخت بیایی پایین بعد در اتاق رو باز کنی اونم چی آروم و بی صدا همه فکر کردیم دزد اینا اومده کلی مارو ترسوندی وروجک
یه اخلاقی که تازگی ها پیدا کردی نوبتی یک در میان کلید میکنی به خاله شادی و من ،یه روز کلا من هر جا برم دنبال منی و باید بغلت بگیرم حتی مهمونی هم باشیم بغل کسی نمیری و گریه میکنی که من خاله ام رو میخوام یه روزم با خاله شادی ،بیچاره خاله شادی که غذا رو با اون فقط میخوری تا غذا بخوری خاله کلی اذیت میشه
رقصیدنت که محشره کافیه ترانه soner sarikabadayi /kutsal toprak بیاد فوری ریتم میگیری میپری بالا پایین از خنده غش میکنی حتی تو خوابم باشی اون ترانه بیاد سرتو تکون میدی با لبهات ریتم میگیری انگار داری میخونی خیلی خنده دار میشه قیافت ما هم با خاله شادی آهنگ رو اینجوری واست میخونیم
adini yazmi$ik daha da yaza biliriz arsen
عکسهای 10 ماهگی ات
کیک 10 ماهگی ات دستپخت خاله شادی دست گلش درد نکنه
اینم عکسهای هنری خاله فرناز ،البته با همکاری خاله شادی و مامان سولی چون واقعا این روزا خیلی شیطون شدی نمیشه ازت عکس انداخت همش دست و پا میزنی یا فرار میکنی اخر سر خاله شادی به فکرش رسید بهت پاستیل بده چون پاستیل خیلی دوست داری وقتی میخوری هواست میره به پاستیل
آقا قورباغه چرا منو اینجوری نگاه میکنی من میخوام فرار کنم
ولم کن برم ،ببین منو به چه روزی انداختی
بالخره موفق شدم عجب گیری کردیم هآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ
آخ جون باز واسم ماهگرد گرفتن ،کیک هم دارم
اُاُاُآُ پاستیل ،ای جونم همه چی آرومه من چقدر خوشحالم
وقتی پاستیل میخورم رمانتیک میشم پروانه ای میشم
الان جا و مکان مفهومی نداره ،شما عکستون رو بگیرین با من کاری نداشته باشین
این هدیه آننه جون برای تو هستش آخه هرجا میدیدی یه بچه سوار موتور یا دوچرخه هست ذوق میکردی تو هم میخواستی، الانم که خیلی کوچولویی آننه جون اینو واست گرفت حداقل یه کم باهاش بازی کنی تا واست دوچرخه بزرگ بگیریم
اینم اولین دست گلتون بود آرسن جون اروم و بی صدا گلدون رو شکستی از پاسیو برداشته بودی بعد تو محل حادثه ول کردی و فرار کردی
اینم عکس وقتی هستش که واسه افتتاحیه مرکز خرید جواهر تبریز رفته بودی
اینم عکسهایی از ششمین جشنواره تابستانه تبریز بود که توی پارک ولیعصر و یکی هم پارک مسافر خاله لعیا جون زحمت کشیدن شامم دعوتمون کرد تو هم خیلی ذوق کردی آخه یه بخش برنامه واسه کودکان بود و یه بخش هم شعبده بازی اینا داشت
اینم عکس موقع خواب بازم مثل فرشته ها
اینم عکس شیطونی هات رفتی تو کمدت درش رو بستی من و خاله شادی اومدیم در و یواشکی باز کردیم خیلی خوشحال شدی از این کار، بعدش هی تکرار میکردی توی این عکسها لباست کثیف شده بود چون قبلش با جنگ و دعوا 3 قاشق آش خوردی یعنی تازه از جنگ بیرون اومدی بعد فرار کردی رفتی تو کمد دلم نیومد عکسهارو نذارم