اتفاقات 10 ماهگی
سلام عسلکم این چند روزه بدجوری مریض شدی ،سرماخوردی فدات بشم وقتی رفتی پیش دکتر گفته سرماخوردگی ویروسی هستش چند شبه به خاطر سرماخوردگیت شبها خونه ما میمونین ، تا صبح گریه میکنی گلوت گرفته موقع نفس کشیدن اذیت میشی ،قربونت بشه خاله از تو به من و خاله شادی هم سرایت کرده ،خاله شادی میگه وروجک سال پیش که نبودی من سرما نخورده بودم وقتی آب بینی ات رو دارن پاک میکنن میایی انتقامش رو از من و خاله شادی میگیری بینی مارو میکشی بعد انگار پشیمون میشی شروع میکنی به بوسیدن و بغل ایشالله زود خوب بشی
یه اتفاق بعدی که افتاد اونم این بود که وقتی مامان دستشویی بوده تو بیدار میشی میری اتاقت ،مامان سولی یه لحظه صدای گریه ات رو میشنوه تا میاد میبینه بد جوری گریه میکنی ،اولش فکر میکنه زبونت رو به جایی زدی واسه اون گریه میکنی بعد میبینه از زیر چشمت خون میاد درست فاصله نیم ساعتی زیر چشمت زخم شده بود خدا رحم کرده بود اون شی هر چی بوده به چشت برخورد نکرده خلاصه مامان سولی رو بدجوری ترسوندی ،شیطونک کم شیطونی کن
حالا بعد اینهمه اتفاقات بد ،بذار یه کم از رفتارهای جدیدت بگم ،تازگی محبتت رو اینجوری نشون میدی که ،مثلا منو میبینی از فاصله دور انگار که میخوایی منو تو مشتت بگیری، دستت رو مشت میکنی بعد فشار میدی یعنی تو توی مشتمی و فشارت میدم ،بعد میبری سمت لبت و مشتت رو بوس میکنی این صحنه واقعا دیدن داره عشقم ،قربون مهربونیت
کم کم دیگه داری راه میفتی ،تقریبا از یه ماه پیش با کمک مبل و دیوار میاستادی ،الان دیگه کاملا دستات رو ول میکنی و 2 دقیقه اینا میتونی تعادلت رو حفظ کنی بدون کمک ،ابشالله به زودی راه بری
چند تا عکس توی خواب، موقع سرماخوردگی ات
اینم چندتا عکس با عروسک بچگی ما ،خاله شادی میگه آرسن اگه خواهر برادر داشت به اندازه این عروسک دوست نداشت بدترین حالت هم که گریه کنی تا اینو میبینی میزنی زیر خنده دلت میره واسه این عروسک ،منو خاله شادی هم که عروسکهامون رو جمع کردیم این فقط واست مونده به این دلخوشی
این عروسک هم اسمش سیا هستش اینم دوست داری ،کله اش رو جدا میکنی باهاش بازی میکنی این عروسک تو بچگی کابوس من بود .کم به خاطر این عروسک تا صبح بیدار نموندم از ترسم
تازگی ها میری زیر میز ناهارخوری از اونجا ادی میکنی به ما
تا میایی اتاق ما میری فوری بالای تخت میشینی با اینکه همه چی رو جمع کردیم یه جعبه مونده اونم باز میکنی وسایل توش رو برمیداری تا میبینی اومدم فوری از تخت میایی پایین دِ فرار
اینم چند تا عکس موقع رورک سواری و کنجکاوی