عکسهای 8 ماهگی ات
عسلکم ، عشق خالـــــــــــه واسه خودت مردی شدی خاله 8 ماهه شدی قربونت برم .شیطنتهات که تمومی نداره اما همین شیطنتهای تو هستش که به زندگی ما رنگ و بوی تازه میده .مثلا وقتی میگم به خاله دست بده دستتو میاری جلو محکم دستمو فشار میدی یا وقتی میگم خالــــه اومد اومد آرسن رو بخوره زودی فرار میکنی عین جت
میدونی عاشق چه لحظه ای هستم وقتی مامان سولی رو محکم بغل میکنی عاشق دیدن اون لحظه ام چون عشق واقعی رو نظاره میکنم کافیه یه روز تورو نبینیم ،وقتی منو خاله شادی رو میبینی چنان ذوقی میکنی چنان آآآآآآآآیی میگی انگار 1 ماهه ندیدی مارو ،بعد خونه رو از وجدت هی دور میزنی
کلمه های جدید که یاد گرفتی ببه این کلمه رو هی تکرار میکنی وقتی توجه نکنیم پشت سرم به هم وصل میکنی ببه ،ببه وقتی خوابت میاد که واقعا قاطی میکنی اونوقت با گریه میگی مــــــــامـــــــا
میونت با بچه های کوچیک عالیه کافیه چشت به همسنهای خودت بیفته زود میزنی زیر خنده بعد میخوایی بغل کنی ،ناز کنی از الان معلومه خونگرمی عشقم
هر روز که با صدای تو روز رو شروع میکنیم توی تل هی میگی e /e خاله شادی بهت میه عجقم عجیجم اون وقت هستش که نهایت ذوقته
تلاشت واسه سرپا ایستادن و تاتی تاتی کردن تحسین برانگیزه ،بدون اینکه دستت و بذاری زمین و پابشی ،فوری یه تکیه گاه پیدا میکنی تا خودتو جمع و جور میکنی و سرپا میاستی دیگه اوت تکیه گاهم بی خیال میشی
عصرا که میشه باید بری پارک و سرسره سواری که معمولا با دایی سیامک میری و هی سرسره سوار میشی نهایتا با زور و گریه از سرسره جدات میکنیم
یه خبر جدید که دارم بهت اونم اینکه یه دندون دیگه در اوردی دندون جلو پسین تاریخ 92/4/18 مبارکت باشه عشقم
عکسهای 8 ماهگی ات
بذار یه ژست باحال، 8 ماهگی بگیرم
یه کم فکر کنم ،فکر کردن مگه ایرادی داره
تازگی ها هر کسی تورو میبینه میگه شبیه بچگی های فرنازه ،این عکس رو میذارم واسه تصدیق حرف اونا به دندونها دقت لطفا
اینم یه سری عکس هنری که با هزار تا مصیبت ازت گرفتم با همکاری خاله شادی و مامان سولی که پشت صحنه زحمت فراوانی کشیدن برا اینکه شما شیطون وروجک یه جا بند نمیشی عزیزم
خوبه یادم انداختین خرسی هم هست که باهاش بازی کنم
آقا خرسه تو اینجا باش ،ببینم خاله ام چیکارم داره
یه کم هم آروم بشینم ،خاله عکس هنری از ما بگیره
اینجا چند تا عکس واسه وقتی هست که رفته بودیم مرکز خرید پارک لاله ،اونجا با یه دختر خانوم خوشگل به اسم کامیلا آشنا شدی و چنان ذوقی کردی که نگو. خیلی جالب بود که با آشنایی تو و کامیلا دایی سیامک متوجه شد دایی کامیلا که اونو مرکز خرید آورده بود دوست دوران بچگی هم بودن
مرحله 1:آشنایی تو با کامیلا
مرحله 2:ذوق کردی و میخوایی کامیلا رو ناز کنی
مرحله3:دایی سیامک رو میپایی تا ببینی متوجه شیطنت تو هستش
مرحله 4:نهایتا خوشحال از این دیدار
اینجا هم وقتی داری با خاله شادی کلنجار میری تا واست کلاه انتخاب کنه
اینجا هم داری با دایی سیامک خرید میکنی
دیگه از اونجایی که مرد شدم خریدها ،افتاده گردن من
خرید هم آدم رو خسته میکنه
سوار قطار شدی تو مرکز خرید
اینجا چند تا عکس برا وقتی هست که رفته بودیم پارک ولیعصر
اینجا هم مشغول سرسره بازی
اینجا بغل دایی خوابت برده بود
اینجا مراحل شیطنت هات
مرحله 1:در حال بلند شدن
مرحله 2:بلند شدن و ایستادن
اینجا هم طبق معمول هرکسی بخواد تو خونه نماز بخونه جا نمازیشو برمیداری و فرار میکنی
اینجا هم میخوایی شمع رو از روی میز برداری
اینجا هم مایوس ،چون خاله شمع ها رو برداشته
اینم هدیه عمه یاسمن ،عمه مامان سولی که از مکه واست آورده یعنی اولین سوغاتی ات