عکسهای 7 ماهگی ات
عکسهای 7 ماهگی عسل خاله
خاله جون عزیزم ،خیلی وقته وبلاگت رو آپدیت نکردم ،پیش تو خیلی شرمنده ام نگی خاله من بی توجه شده خیلی سرم شلوغ بود،تازه شما آقای وروجک اونقدر شیطون شدی اونقدر شیطنت میکنی که به خستگی هام اضافه میشه نا نمیمونه واسه خاله ات
بگذریم میخوام از شیطنت هات واست بنویسم ، 4 دست و پا که راه میرفتی تازگی ها، پله هارو بالا رفتن و پایین اومدنم بهش اضافه شده یاد گرفتی بگی ادی هی ادی ادی میکنی ،دادا یعنی دایی سیامک عاشق رقصیدنی با یه گانگام گفتن توی یه دقیقه هزار بار بالا پایین میپری تا میاییم یه آهنگ بذاریم سر و صدات میره رو هوا یعنی با من همراهی کنین تو رقصیدن، بعدش خاله شادی و خاله فرناز بیچاره تا وقتی تو خسته بشی مجبوری واست میرقصن میبینی یه ساعت شده همینجوری نوبتی میرقصیم واست
غذا خوردن رو زیاد دوست نداری توی این موردم من بیچاره رو سرزنش میکنن که این به خاله فرنازش کشید اون کم بود اینم اضافه شد عادتهای غذا خوردنت مثل خودمه 2/3 قاشق میخوری اونم با بازیگوشی،گوشت رو زیاد دوست نداری یه قاشق اضافه بخوری اونو پرت میکنی سمت خاله شادی بیچاره ،آخه فقط با اون غذا میخوری اونم نباشه غذا نمیخوری کلا
وزن خیلی کم کردی بردنت دکتر ازت آزمایش خون گرفتن اما چون بار اول نشده بود خونی که با زحمت ازت گرفته بودن ،مجبور شده بودن از اون یکی دستت هم خون بگیرن اونقدر گریه کردی بودی که بی حال شده بودی و خوابت برده بود ،حال آننه جون و مامان سولی از تو بدتر که از شدت گریه های تو 2 روز مریض شدن خدارو شکر مشکل خاصی نبود یه عفونت کوچیک بود که قابل حله
عاشق آب خوردنی فقط دوست داری آب بخوری دکتر هم گفته مشکلی نیست تا اون حدی که زیاده روی نکنه بهش آب بدین بخوره
با دایی سیامک یه ماجراهایی داری که نگو از این بابت از دستت خیلی ناراحتم تا اونو میبینی کلی ذوق میکنی یه آآآآیییییییی میکنی انگار همه دنیا مال تو شده ، بعدش که دایی شروع میکنه میگه دایی سینین گوزلی شروع میکنی به بالا پایین پریدن هر روز باهم عصرا میرین پارک سرسره بازی اینا ،توی مسیر راه پارکم چون فاصله کمه با دایی باهم پشت رل میشینین یه صدایی هایی در میاری که نشون ذوقت هستش
یه ماجرای خنده دار اونروزی اومدیم با خاله شادی واسه تو فیلم بازی کردیم تا عکس العمل تورو بسنجیم خاله شدی خودشو زد به مردن منم از پشت تورو تحت نظر گرفتم ،اومدی یه کم به سر و کله اش زدی بعد شروع کردی یه کم صر وصدا کردی نا امید شدی رفتی یه گشتی زدی بعد دوباره اومدی شروع کردی به لیس زدن چشمای خاله شادی تا بیدار بشه بغلش میکردی دلمون به حالت سوخت ای پسل مهربون
توی تاریخ 92/03/17 دندون جلو پیشین سمت راست و 2روز بعدشم دندون جلو پسین سمت چپت رو درآوردی و الان 4 تا دندون داری هوررررررررررررررررررااااا
توی این چند وقته ازت کلی عکس گرفته بوئم که سعی میکنم کم کم همشو بذارم
عکسی از کیک 7 ماهگی ات که مامان سولی مهربون درست کرده مرســـــــــی مامان کدبانو
خاله چند تا ژست میگیرم ازم چند تا عکس بگیر
خاله ستاره بارونم میکنی توی 7 ماهگی ،من لوس تر میشم ها گفته باشم
همش توی فکر اینم که این کیک رو چطوری بخورم
یه چند تا عکس دیگه ،بعد حمله به کیک که هوش و هواسم رو برده
اینم عکسهایی از پارک ولیعصر وقتی خاله لعیا شام دعوت کرده بود
یه کم هم سر بخورم
یه کم بازی با مهره ها
از پنجره ادی ادی بکنم به خاله
این عکسو وقتی میخواستم بگیرم دختر خاله آیلار یه هویی اومده عکس جالبی شده
خسته شدم یه کم بشینم ،نفسی تازه کنم
این عکستو خیلی دوست دارم
اینم عکس موقع خواب ناز
عکسهایی بعد از حموم
اینجا میخواستی دوربین رو بگیری
اینم چند تا عکس که موقع بازی ازت شکار کردم
اول یه کم مظلوم نشون بدم خودمو
بعد یواش یواش شروع شیطونی
و نهایتا بالا رفتن از مبل