شیطنتهای 8 ماهگی
اومدم تا از شیطنتهات بگم عسل خاله میدونم وقتی بزرگ میشی وقتی واسه خودت مردی میشی اینارو میخوری موقع خوندن بعضی هاشون تبسم میکنی ،تو بعضیهاشون خجالت میکشی ،تو بعضیهاشون قهقهه میزنی و..... اما میدونم که هر هرکدوم از این خاطرات ،برات شیرینه میدونم وقتی بزرگ میشی این رو حس میکنی که ما همگی خیلی دوستت داریم و عاشقتیم ولی یه بار دیگه میخوام بگم خیــــــــــــلی خیــــــــــــــــلی دوستت داریم عسلکمون
اما حالا نوبت شیطنتهای آقا آرسن خان : تا یه فرصتی پیدا میکنی میری پشت مبلها قایم میشی و از اونجا میپایی ،که از گوشه یکی تورو ببینه تا باهاش ادی بازی کنی
بالا رفتن از پله ها رو حدود یه ماه میشه که یاد گرفتی اما از پایین اومدن میترسیدی ،مامان سولی تورو میپاییده دیده یواشکی تو خلوت خودت تمرین میکنی تا پایین بیایی، اونم بهت قوت قلب داده گفته آفرین آرسن تو موفق میشی و بالخره موفق شدی تازگیها کارمون این شده که از پله ها پایین بالا میری
میونت با موزیک عالیه تا یه ترانه باز کنیم به وجد میایی ولی عاشق رقصیدن با ترانه (soner sarikabadayi (kutsal toprak هستی ،رقصیدن که چه عرض کنم با ترانه رپ میایی با دستات ،اونم چه رپی از خوشحالی میترسیم سکته کنی
کافیه ما یه ظهری تصمیم بگیریم یه چرتی بزنیم اونقدر با خودت حرف میزنی که صدات نمیذاره بخوابیم و قید خواب رو میزنیم و میاییم با تو بازی کنیم
خاله شادی بهت یاد داده بگه گوشهات کو؟ و تو با دستات گوشهات رو نشون بدی ،اما وقتی دوست نداری اینکارو انجام بدی خاله هر چقدرم اصرار کنه روت رو بر میگردونی اونور یعنی انگار تو متوجه نیستی بین خودمون بدونه یه کم بازیگوشی
وقتی دنبال یه اشیایی هستی و میخوایی اونو تصاحب کنی تا از اون منعت میکنیم یه کم میری میگردی واسه خودت،بعد اطرافت رو نگاه میکنی تا مطمئن شی حواس کسی بهت نیست ،بعد تغییر مسیر میدی از یه سمت دیگه وارد عمل میشی خیلی باهوشی وروجک
عاشق تعقیب کردن دایی سیامک هستی کافیه چشمت بهش بیفته ،باید بری دنبالش ببینی کجا میره ؟چیکار میکنه ؟مبادا تورو نبره غش میکنی واسه دایی جونت ،بماند که از این موضوع دلم خونه اونروزی دایی رفت سمت پله ها تو با عجله دنبالش رفتی دیدی دایی از دیدت خارج شد با نا امیدی تموم و با صدای بلند داد زدی داااای دااااای
دایی سیامک اومده خونتون تو هم طبق معمول مشغول شیطونی بودی مامان سولی تو صندلی تورو نشونده گفته : بشـــــــــین برگشتی به مامان سولی گفتی بشیــــــــــن
یه خبر دیگه از دندونهات یه دندون دیگه در آوردی دندون جلو پسین سمت راست با این حساب میشه دندون ششم ،اینجوری پیش بری تا تولدت همه دندونهات کامل میشه
اینجا هم چند تا عکس از شیطونتیهای گلم
لحظه ای از ذوق شما ،وقتی رو تخت قرار گرفته ای و اماده شیطونی میشی
یه نگاه به همه جا و کنترل شرایط
و شروع شیطنت
مامان سولی عروسک سیلی خور رو آماده سیلی کرده و تو داری متعجبانه بهش نگاه میکنی
و عروسک سیلی خورده و تو ذوق زده شدی
توی تلاش برای برداشتن عروسکهاتی
از برداشتن گربه منصرف شدی و دماسنج بیشتر جذبت کرده و در حال کشف اونی
و در نهایت تصویر از بهم زدن تخت
اینم یه عکس هنری از خاله فرناز، از پای ناز و خودنی ات
عاشق بستنی هستی و چون همیشه لباسهات رو کثیف میکنی مامان سولی راضی نمیشه بستنی بخوری اینجا یواشکی دور از چشم مامان ،خاله فرناز بهت بستنی داده و لباسهات رو کلا کثیف کردی
آآآآآآخ جون بستنی
خجالت میکشم حمله کنم
مامان سولی این صحنه رو نمینه که لباسهات کثیف شده
و صحنه ای از رفتن پشت مبل و زنگیدن یواشکی به دوستای وبلاگیت گوشیت هم که آیفونه بعضا گوشیت رو جا میذاری خونه آننه جون ولی نگران نباش نمیذارم کسی بازش کنه تا اس های خصوصی ات رو بخونه
با آننه جون از خرید برگشتی و داری بررسی میکنی کدوم خربزه و طالبی خوبه ،اون نشستنت عشقه
اینم عکس بعد از حموم که محکم به پتو پیچیدمت دلمه پیچت کردم ماه شدی ماه