به مناسبت اولین روز مادر به همراه آرسن جون
اینارو من از زبون یه خاله و بهتر بگم از زبون یه خواهر برا عزیزترینم مینویسم.سولی جون خواهر عزیزم از وقتی مادر شدی میدونم که دنیات عوض شده واقعا مادری رو تو، تو حس میکنم شبها وقتی تا صبح بیدار میمونی بدون اینکه گلایه کنی ،وقتی آرسن مریض میشه دل نگرانش میشی ،توی همه اولویتهات اول آرسن میاد .واقعا از جونت مایه میذاری.مادری یعنی این ،شاهد صبرت هستم که چطور با صبر و حوصله به آرسن همه چی رو یاد میدی وقتی گریه میکنه با مهربونیت آرومش میکنی بعضی وقتا شاید چند ساعت طول بکشه تا خوابش ببره اما تو با حوصله براش لالایی میگی. شاید مادرش شدن اینه صبوری و مهربونی و از خود گذشتگی
اما آرسن جون، عزیز دل خاله ،وقتی بزرگ شدی مادرت رو همونطوری که اون تورو دوست داره دوست داشته باش بی نهایت ،بی پروا .بهش عشق بورز و هیچوقت از یادت نره هر خوبی در حقش کنی حتی یه شب بیدار موندن اون نمیشه
اما خودم :خواهر مهربونم ازت ممنونم که همیشه پیشم بودی با اینکه فاصله سنیمون کمه اما در حقمون (هم من هم شادی)مادری کردی وقتی مامان کار میکرد همون مهربونی رو با سن کمت به ماها نشون دادی خیلی دوســـــــــت دارم و در آخر از مامان خودم ممنونم که واقعا یه مادر نمونه هستش ایشالله سایه اش هیچوقت از سر ما کم نشه آمــــــــــــین عاشقتــــــــــــــــــیم
اینم من واسه مامانم نوشتم ،بزرگ شدی خاله تو هم واسه مامان سولی ات از این کارا بکن
وقتی که از تو سخن میگویم
بند بند وجودم رو حس تو میگیرد
در تپش های قلبم هر لحظه
وجود تورو احساس میکنم
در غربت تنهایی ام به تو پناه میبرم
باورم را از تو سر میگیرم
امیدم را با تو روشنایی میبخشم
دنیا را در چشمان تو معنی میکنم
و عشق را در کلام تو خلاصه میکنم
مادر مهربانم