عکسهای 26ماهگی ات
برا شروع این پست دنبال یه واژه خوب میگشتم همینجوری تو فکر بودم با خودم گفتم چه واژه قشنگتر و زیباتر از خود آرسن میتونه باشه،آرسنی که شده دنیای ما و همینطور که قد میکشه با شیرین زیبونیهاش بهترین حس ها رو به ما میده ;
احساس خوب وقتیکه منو خاله شادی نشسته باشیم بیایی خودت رو بین ما جا بدی بگی من بیام بشینم پیش شما با اون لحن شیرینت بعد دستای کوچلوت رو بندازی گردن خاله ها به ترکی بگی مَنده عَکسَ باخیم (منم به عکس نگاه کنم)
یا آننه جون بگه آرسن کیمین بالاسیدی ؟؟برگردی بگی آننه سینین بالاسیدی
یا توی تلفن دلبری کنی برا خاله ها بگی شادی جان ،ناناس جان میـام میـام میخویمت ها
یا برا دایی سیامک شعر درست کنی بگی سیام میام میامممممممممممم
یا وقتی میایی خونه بلند سلام کنی و بپری بغلمون و بوسه بارونمون کنی
خدارو هزار مرتبه شکر به خاطر این حسهای خوبی که با وجود تو نصیبمون شده ،از خدا میخوام این حس رو نصیب همه کسایی بکنه که نی نی میخوان الهی آمیــــــن
حالا بریم سراغ رفتارهای اینروزهات :
داشتی با مامان سولی عکساتو نگاه میکردی وقتی عکس به دنیا اومدنت رو دیدی برگشتی گفتی : آرسین به دنیا آمـد وقتی ما شنیدیم هنگ کردیم اینو از کجا یاد گرفتی (معمولا فعل هارو میکشی و یا روشون تاکید میکنی )
وقتی اشیایی تصویری میبینی میخوایی توضیح بدی مثلا این گل ِ/ این درخته /این دختره /این ماشینه
یه روز که خونه ی ما بودی اومدم دیدم گوشی مامان سولی رو برداشتی رفتی نشستی رو صندلی خودتم قایم کردی ازدید ، ازرو عکس بابایی شماره بابا رو گرفتی، میگی الو سلام بابایی خوبی؟ کی میایی ؟ یعنی با آننه جون یه ساعت از خنده روده بر شدیم آخه همه اینا رو با لحن شیرین خودت میگی وای که دل آدم رو آب میکنی
خاله پری اینا مهمون اومده بودن خاله پری سرگرم کاری بود با من میوه نخورده بود دیدیم بدو بدو رفتی بشقاب واسه خاله آوردی فدای مهمون نوازیت بشم من عسلم
رفته بودی خونه مامان جونی ات آننه جون زنگیده گفته آرسن چیکار میکنی گفتی شلوغی میکنم
عاشق آب انبه هستی طوریکه وقتی زنگ میزنم به خونتون میگم آرسن من کی ام میگی انبه هستی و هر موقع بیرون بریم تنها چیزی که میخوایی آب انبه هست یعنی هر چقدر میخوری سیر نمیشی
علاقه ات به موسیقی همچنان ادامه داره تازگیها دف اضافه شده دف رو میاری میگی به خاله شادی چال چال (بزن بزن )من برقصم
هر کسی خونه بزنگه فوری میپری گوشی رو برمیداری و حرف میزنی و مکالمه ها خیلی خنده دار میگذره
تازگی ها تایم کارتون دیدنت به 10 /8 دقیقه رسیده و یا کلا نمیذاریم ببینی بهونه مون هم اینکه همشون الان موقع خوابیدنشونه و خوابیدن یا اینکه رفتن سفر
حق استفاده از گوشی و ... رو نداری بعضا اگه خودمون اجازه بدیم میتونی به عکسها و یعضی کارتون ها نگاه کنی اونم بازم حق لمس کردن نداری جالبه خودتم زودی سیر میشی میگی نه نه این نه تو هر کارتونی حدود 30 ثانیه مکث میکنی البته همه اینا به خاطر سلامت روحی و جسمی خودته فرصت کنم ایشالله نکته هایی از سخنرانی ها و یا مقاله هایی که از اساتید خوندم رو توی وبلاگت میذارم
پروژه از پوشک گرفتنت به علت آشامیدن زیاد آب و مایعات طی روز و شب ها هنوز موفقیت آمیز نبوده با اینکه جیش میتونی بگی مامان سولی همچنان به تلاشش داره ادامه میده از طرفی وسواس ات هم مانع اینکار شده فکر میکنی تو حموم و جای دیگه نباید جیش کرد و اون محل کثیف میشه و جیش نمیکنی
با دایی سیامک اومدیم دنبالت بیاریم خونمون خوابیده بودی منم برا اینکه بیدار نشی تو پتو دادم به دایی تا بعد خودم بیام ،دایی سیا تو ماشین گفت فری واسه آرسن کفش برداشتی گفتم وای یادم رفت یه هویی دیدم از زیر پتو سرت رو بلند کردی گفتی ایستَمَز وِللَ (نمیخواد ول کن ) منو دایی سیامک کل راه رو به این حرکتت خندیم
خاله شادی زنگ زده خونتون با مامان سولی داشته حرف میزده یه هویی اومدی گفتی مامان نی نی آلاخ (بچه بگیریم ) مامان سولی گفته نی نی بیاد نمیتونی پیش من بخوابی بعد باید بهش شیر بدم یه کم فکر کردی گفتی نه نه نمیخوام بعد باز سوال پرسیدی پا مامانی یعنی رو پاهات میندازی لالایی میگی ؟مامانی هم گفته آره گفتی آلاخ آلاخ عاشق این تغییرات 24 درجه ای ات هستم
خاله بهت قصه میگفته رسیده به صفحه ای که حسنی تو اتاقش میخوابیده خاله ازت پرسیده آرسن تو هم میری شبها مثل حسنی تو اتاقت بخوابی یه کم فکر کردی یه لبخند رضایت زدی بعد پرسیدی تنها ؟؟خاله هم گفته آره مثل حسنی با اسباب بازیهات گفتی نه نه ایستمز
حالا بریم سراغ عکسهای این ماهت
کیک 26 اُمین ماهگردت که مامان سولی زحمتش رو کشیده دست گلش درد نکنه
هورااااااااااااا آرسنم 26 ماهه شده
خاله فدای ذوق کردنت بشه
تو شروع زدی شمع رو فوت کردی و یه کف حسابی و استارت روشن کردن زود زود شمع رو زدی
خاله تورو بخوره که اینجوری رفتی تو فکر
و در ادامه ناخنک زدن ها یواش یواش شروع میشه
هاپویی رو هم دعوت کردی تا با هم کلک کیک رو بکنین
اینجا هم عشقولانه بین مادر و پسری و جمله معروف آرسن به مامان سولی :(دوستت داااااارم )
و......... بازی با حباب ها
و اما عکسهای آرسنی موقع دوچرخه سواری تو اتاقش
رفتی کلاه میکی ات رو آوردی شکل میکی سرهمت رو نشون میدی میگی کلاه میکی (فدات بشم که اینقدر باهوشی )
و در ادامه داری شکلک های میکی رو در میاری مثلا که میکی شدی
اینجا هم مثلا که برا خودت دوربین ساختی
مامان سولی برده بودتت بهداشت تو هم حسابی حوصله ات سر رفته تصاویر گویای اینه
آرسن و ماجراهای موقع خوابش
و زودی کلافه میشی که رو تخت بخوابی و شروع به حرکات اکروباسی میکنی تا پایین بیایی
اینجا رفته بودیم نمایشگاه بین المللی تبریز هوا به شدت سرد بود و داخل هم شلوغ مجبور شدیم زودی برگردیم و موقع برگشتن داری ادا میدی تو اون هوای سرد منم چند تا عکس انداختم البته ناواضح شدن
آماده شدی بیایی خونه آننه جون
به خاطر زمستون و کریسمس مغازه هارو که تزیین کردن آرسن هم تا ویترین جالب میبینه محو تماشا میشه ،یه چند تا عکس از اون لحظات
هر جا عابر بانک میبینی فوری میری میگی پول میاد اینجا هم پله هارو رفتی بالا مارو هم دعوت میکنی بالا
با کاغذ دستمالی گلوله های کوچیک درست کردم به عنوان برف بعد با هم دیگه برف بازی میکردیم از بالا میریختم رو سرت البته یه همبازی هم داشتیم آقا ادم آهنی
تو این عکس مراحل انتظار اومدن داییی سیام رو نشون میده برا چی؟برا قاقایی اول میپایی تا دایی سیامک بیاد بعد که دایی رو که میبینی ظاهر شد در رو وا میکنی و قاقایی هات رو میگیری بعد مرحله قانع کردنت شروع میشه که اینارو باید بعد ناهار بخوری و بعد ناهار مشغول خوردن قاقا لی لی هات میشی بخاطر همینه دایی سیامک =قاقایی
اینجا سرت رو بردی تو قوطی ماشینت میگی آدم اهنی شدم
سوشرتت رو آوردی پوشیدی میگی خاله عکس ،بعد ژست گرفتی خاله فدات بشه که اینهمه خوشتیپی
اینم غذاهایی که منو خاله شادی برا مهمونهامون پخته بودیم که تو هام هام کردی
قرار بود عشقت ماهسا یعنی مهسا جان بیاد تا اومدی خونمون گفتی ماهسا میآید پری میآید بعد خوابت برد بیدار که شدی مهسا رو دیدی خجالت کشیدی خخخ آخه عاشق مهسایی میبینی تو اتاق تنهایی تل خونه رو برمیداری میگی ماهسا جان یا شعر ساختی برا ماهسا (ماآآآآآآهسا ماآآآآآآآآآهسا )با یه ریتم خاصی میخونی که صداتو ضبط کردم
اینم خوراکی هایی که خاله پری و مهسا جون برات گرفتن و تو هم ذوق کردی چون خوراکی های مورد علاقه ات توش بود دست گلشون درد نکنه
اینجا هم رفته بودیم شهر بازی نزدیک خونمون ،تازگی ها سوار هر وسیله ای زیر یه دقیقه میشی زودی دلت رو میزنه و پیاده میشی
کلید کردی که باید با تزیینی که برا تولدت درست کرده بودم عکس بگیری تازگی ها علاقه مند عکاسی شدی خودت ژست میگیری
تا یه برنامه آشپزی میبینی به مامان سولی میگی پاشو بریم بعد با اشاره آشپزخونه رو نشون میدی پیشیراخ (یعنی بپذیم )البته مامان سولی که عاشق آشپزیه به تو هم ارث رسیده ،اینجا برات کورابیه توت فرنگی درست کرده به مامان سولی گفتی قلبی قلبی باشه
اینم شیرینی های خوشمزه ای که مامان سولی برا نفسش درست میکنه
خمیر بازی که مامان سولی برات درست کرده و باهاشون بازی میکنی
این جا قلمی رو با مامان سولی خودتون درست کردین با ظرف پلاستیکی آب میوه
این قاشق چنگال رو به انتخاب خودت مامان سولی اینا برات گرفتن ،مبارکت باشه خاله
اینم هدیه عمه ها (استیکر و دفتر نقاشی و کتاب داستان )دست گلشون درد نکنه
اینم حباب ساز که آننه جون برات خریده دست گلش درد نکنه