آرسن و کتاب خوندنش
جیگر خاله ماشالله هر روز که میگذره شیطونتر میشی از رفتارهای جدیدت بگم یکیش اینه وقتی دایی سیامک میاد دنبالتون تا سوار ماشین میشی فرمون ماشین رو میگیری یعنی داری ماشین سواری میکنی یکی دیگه اینه که دایی سیامک میگیره جلوی آینه به خودت نگاه میکنی خجالت میکشی میزنی زیر خنده بعد قایم میکنی خودت رو وقتی وارد جایی میشی که برات ناآشنا هستش همه جارو ورانداز میکنی دیگه همه رو میشناسی اونروزی بیرون بودیم تو، تو بغل آننه جون بودی همه گفتن ماشالله چه نی نی ساکت و آرومی تا چشت به من افتاد یه جیغ زدی خودت رو پرت کردی سمت من مامانی و بابایی بار اول بود که تو رو گذاشتن پیش ما رفتن بیرون اصلا شیطنت نکردی یه کم بازی کردی بعد گرفتی خوابیدی الهــــــــــــــی فدات بشم من
وقتی تو تشک بازی میذاریمت ،به وجد میایی با عروسکهای تشک بازی میکنی با دست اونارو تکون میدی از خنده غش میکنی یه کم بعد که خسته میشی دمر میشی و میخوای بلند بشی ،فداتـــــــــــــــــــــ بشه خاله که اینقدر شیطون شدی
یواش یواش شروع کنم به شیطونی
خاله عکس میگیری من کنجکاو میشم آخه ،هواسم پرت میشه
بذار بلند بشم ببینم اونورا چه خبره
بابا چه خبره همش درس همش مخش
توصیه من :کتاب رو نخونین قورت بدین اینجوری بهتر یاد میگیرین مثل من
باز اومدم اتاق خاله اینا احساساتم فوران کرد با دیدن عروسکها