آرسنآرسن، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه سن داره

آرسن مرد شجاع و قهرمان ما

عکسهای 4 ماهگی و تداعی خاطرات یه سال پیش

1391/12/18 12:00
نویسنده : soli
926 بازدید
اشتراک گذاری

پسر عزیزم آرسنم درست سال قبل 17 اسفند بود که جواب آزمایشم رو با بابایی گرفتیم و مطمئن شدیم که تو کوچولوی دوست داشتنی مامان به دنیا میایی وای که چقدر خوشحال شدیم بخصوص بابایی که تا اون لحظه اصلا نمیدونست که من چه آزمایشی دادم بهش گفته بودم که برای کم خونی دادم ،جواب آزمایش رو دکتر گفت مثبته .بابایی جواب آزمایش رو با تعجب دو دستی گرفته بود و به من نگاه میکرد که چی مثبته؟منم با خنده بهش گفتم که قراراه مامان بابا بشیم ،خیلی هیجان زده بودیم و خوشحال و پر تلاش ،شب وروز هردومون شده بود فقط تو.تو روز به روز توی دلم بزرگ میشدی ،هر لگدی که میزدی دنیارو بهم میدادی ،انتظار میکشدم که دوباره لگد بزنی .وقتی باهات حرف میزدم ،لمست میکردم ،وقتی صدات میکردم تو وجودم حرکت میکردی ،تکون میخوردی تو هم توی دلم منو لمس میکردی جواب میدادی یه حسی که با یه دنیا عوض نمیشه.

هر ماه انتظار میکشدم که معاینه های ماهانه زود برسه و من دوباره طپش قلبتو بشنوم ،وقتی میرفتم سونوگرافی آقای دکتر افشار اعضای بدنتو نشون میداد و دونه دونه توضیح میداد و من غرق تو میشدم بالخره بهترین روز زندگیم 91/8/9 ساعت 8/53  که تو به دنیا اومدی .آرسنم مرد کوچیکم با دنیا اومدنت زندگیمون رو عوض کردی یا اینکه بهتر بگم منو عوض کردی.قلباز همون لحظه ای که خانوم پرستار تورو توی بغلم گذاشت و تو با اون چشای خوشگلت داشتی نگام میکردی منو عاشق کردی،منو دیونه خودت کردی.قلبماچماچ

آرسنم مرد کوچیک مامانی الان که اینارو مینویسم تو بغلم هستی داری شیر میخوری ،شکموی مامان با دست چپت داری یقه بلوزمو میکشی ای شیطونچشمک

کوچولوی مامان قربون اون چشای خوشگلت برم که وقتی عاشقانه تو چشام نگاه میکنی و میخندی حتی پلکم نمیزنی ،نمیدونی چقدر دیوونه میشم با اومدنت مفهموم همه چیز عوض شده .قلب

آرسنم ، عشقم ،قلبم ،نفسم  ،روحم  وقتی اینطوری صدات میزنم شروع به خنده میکنی وقتی هم میگم ای جان ،مامان جانم از خنده غش میکنی با صدای بلند قهقه میزنی. ارسن مامان الان درست 6 ماه و7 روزه شدی واکسن 4 ماهگی ات رو زدیم خیلی کم تب کردی 7کیلو بودی با قد68 سانتی متر بغلپسر قد بلند مامانی ،خیلی کنجکاو تشریف داری مثل رادار میمونی همه چیز رو کنترل میکنی ،لمس میکنی دست به موبایل میزنی به کنترل ،تلویزیون نگاه میکنی،تازگیها تا دایی سیامک میاد دنبالمون زود دستاتو میبری فرمونو حرکت میدی و بعد تو بغل من فقط به دایی سیامک نگاه میکنی تا ببینی چیکار میکنه.سوالخاله شادی بهت یاد داده زبون دربیاری و تف دربیاری بعد شروع به خنده کنی. عسل مامان 1هفته هست که انگشت شصتت رو میخوری قبلا بلد نبودی کل انگشتاتو با هم میبردی دهنت.خیلی دوست داری وقتی ما داریم غذا میخوریم تو هم نون بگیری دستت .جالب اینه که فقط نون میبری دهنت هر چی میدیم نمیبری دهنت.عشق مامان عاشق اینم وقتی غلت میخوری برمیگردی ،دستت میمونه زیر شکمت و نمیتونی در بیاری بعد که خسته میشی شروع به گریه کردن میکنی. خلاصه خیلی شیطون شدی و هر روز که میگذره یه رفتار جدید یاد میگیری . 

عزیز دلم من از بس سرگرم توام وقت نمیکنم زیاد واست بنویسم خاله فرناز زحمت میکشه برات مینویسه ازت عکس میگیره از هر لحظه ات ،آرسنم خدارو شکر میکنم که تو بهترین هدیه زندگیم رو به من داد و زندگی 2 نفره مارو با اومدنت غرق شادی کرد قربون اون نفسات بشم که هر نفست واسه من نفسه.قلبقلبقلب

عکسهای 4 ماهگی

اینجا خاله فرناز تورو فضانورد کرده زبان

65654654

141741

اینجا اولین باری که بود بهت فرینی دادم اولین غذا خوردنت اونم توی پیاله بچگی دایی سیامک نوش جون پسرم باشه،خوشمزه

122244

52444

14 اسفند سالگرد بابابزرگ تو میشه یعنی بابای من اولین سالگردی بود که تو هم بودی دلم بدجوری گرفته بود از نبودش اینکه تورو ندید خیلی دلش میخواست یه روزی صاحب نوه بشه عاشق بچه بود اما خواست خدا این بود که خیلی زود از پیش ما بره  سالگرد بابایی همه اومده بودن خونه آننه جون حلوا درست کردیم،بعد سر خاک رفتیم تو هم اونروز زیادی شیطونی کردی دیگه آخر شب خسته شده بودی.

حلوا

این حوله هایی هست که خاله شادی و فرناز واست گرفتن آخه هر وقت میرن بیرون واست یه چیزی میگیرنحوله

هفته قبل رفته بودیم خونه مامان بابایی ،عمه رحیمه زحمت کشیده بود برات یه سکه داد مرسی عمه جونماچ

256464



 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

شقایق مامان آرشا
18 اسفند 91 10:08
سلام عزیزم.ارشا من متولد1آبان 91 هست مثا آرسن جون یه خاله داره به نام شادییه سوال دکتر گفت به آرسن غذا بدی؟
مهسا مامان نورا
19 اسفند 91 0:25
سلای فرناز جون خوبی دوباره شاهکار آفلینبه تو ایشااله ارسن جون همیشه سالم وتندرست باشه در کنار خانواده من عاشق عکسهای هنریشم البته دستکار شما
الی مامی آراد
19 اسفند 91 3:18
ماشالله به این خاله هنرمند خدا بهتون صبر بده میدونم چقدر مرگ پدر سخته من وقتی آراد 11 روزه بود پدرم رو از دست دادم مثل دیونه ها شده بودم
آیلار
19 اسفند 91 21:33
آرسن جونم کجاش شلوغه آخه پسر به این ساکتی
شقایق(مامان محمد ارشان)
20 اسفند 91 0:18
عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزم امیدوارم خدا صبر بهتون بده خدا آرسن جونو براتون نگه داره بوس بوس
خاله زهرا
20 اسفند 91 9:15
سلام سولماز جان مامان خوشگل خدا آرسن رو برات حفظ کنه عزیزم .ماشالله خیلی بزرگ شده روح پدر عزیزتون هم شاد باشه شادی و سولماز و فرناز گلم.
خاله جونش
20 اسفند 91 19:57
وااااااای چه پسری
تاج سری
به به
خداواست نگهش داره عزیزم
به وبلاگ ماهم یه سری بزن عزیزم

گلم ادرس وبلاگتون رو نذاشتین که
مهسا مامان کیارش
20 اسفند 91 23:17
به به بازم خاله فرناز با هنرنماییاش خیلی خوش سلیقه ای عزیزم. الهی فدات شم آرسن کوچولو نوش جونت عزیزم.سولی جونم خدا رحمتشون کنه باقی عمر عزیزاشون باشه
ناهید
21 اسفند 91 13:25
قربون این آقای فضانورد و فدای اون خاله هنرمندش واقعا خاله فرناز خیلی هنرمنده خیلی عکسا جیگر بود
مامان بنیتا
23 اسفند 91 16:28
بازم بادیدن عکسا کلی لذت بردم خدا پدرعزیزتونو رحمت کنه