آرسنآرسن، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

آرسن مرد شجاع و قهرمان ما

آخرین روز با تو بودن توی دلم

1391/8/8 23:49
نویسنده : soli
516 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم ،ناز مامان ،دل مامان امروز آخرین روزی هستش که تو دلمی انشالله فردا صبح به دنیا میایی خیلی خوشحالم ،خیلی هیجان زده ام هم اینکه احساس غریبی دارم که از تنم جدا میشی و دلم برای اون حرکت کردن هات اون لگد زدن هات تنگ میشه،از یه طرف هم خوشحالم با تمام وجودم تورو بغل میکنم، تورو میبینم، لمست میکنم تو چشات نگاه میکنم. خلاصه خیلی هیجان زده ام .

امروز صبح بیدار شدم بابایی رو بیدار کردم صبحانه خوردیم داشتیم با هم حرف میزدیم که امروز آخرین روزی هسش که دوتایی با هم صبحانه میخوریم از فردا قراره یه زندگی جدید 3نفره رو شروع کنیم،از این حرف زدیم که شبیه کی میشی منم سر به سر بابایی میذاشتم که خدا کنه شبیه تو نباشه بابایی هم میخندید خلاصه بعدش باهم رفتیم خرید و بعد اومدیم خونه ،بابایی رفت سر کار منم آماده شدم اومدم خونه مامانی.

مامانی که خیلی هیجان داره همه اش توی برنامه ریزی بیمارستان و خبر دادن به فامیل و دوست و ناهار وشام هستش خاله شادی و فرناز هم بی قرارند،هر روز هم با دایی سیامک سر اینکه تو کی رو بیشتر دوست میداری دعواشون میشه.خاله شادی و فرناز بعد ناهار رفتن دندون پزشکی من و مامانی و دایی سیامک با هم رفتیم میوه اینا گرفتیم.بعدش از اونجا با خاله شادی و خاله فرناز رفتیم ولیعصر تا خاله فری واسه خودش پیراهن بگیره.یه کم گشتیم بعد دایی سیامک اومد دنبالمون اومدیم خونه مامانی،خاله فری ازم کلی عکس گرفت بعد نشستم اینارو برات نوشتم قراره خاله شادی موهامو سشوار بکشه بعد با مامانی بریم خونه خودمون بابایی ساعت12 میاد خونه .میدونم که خوابم نمیبره بی خوابی میزنه به سرم از هیجان. فردا صبح باید بیمارستان باشیم تا خانوم دکتر بیاد و بریم اتاق عمل بعد تورو توی بغلم بگیرم.

انشالله همه چی به خوبی پیش میره و تورو صحیح و سالم توی بغلم میگیرم آمیــــــــــــــــــــــن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

پری
11 آبان 91 18:09
به یمن آمدن فرشته کوچکتان به زمین با آسمانی ترین آرزوها برای پر خیر و برکت بودن قدمهای کوچکش و روح بخشیدن به زندگیتان تبریک مرا پذیرا باشید