آرسنآرسن، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

آرسن مرد شجاع و قهرمان ما

عکسهای 10 روزه گیت

1391/8/21 23:11
نویسنده : soli
1,391 بازدید
اشتراک گذاری

 

خاله جون ،توی 10 روزه گیت اومدی خونه آننه جون و 10 روزه شدی اینم عکسهای اون روزه

688989

785/

7747

638

785

دایی سیامک این عکس رو وقتی تو ،توی خواب بودی ساعت 7 صبح گرفته

757854

همه میگن شبیه بچگی دایی سیامک هستی اینم عکس بچگی دایی سیامک چشمک

9686

اینم عکسی که من، وقتی تو خواب بودی گرفتم خیلی باحال میخوابی پاهاتو جمع میکنی عین خودم جنینی میخوابی به خاله ات رفتیقلب

75785

اینم عکسهایی هست که مامان سولی وقتی خواب بودی نصفه شب گرفته

583873

4524

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

الناز
26 آبان 91 13:10
خیلی ناز می خوابه پسر خوابالو
خاله زهرا
27 آبان 91 11:15
سلام به به مبارکه عکسای جدید خوشمل خان.روز به روز بیشتر شبیه سولی و فری میشه آقا آرسن جون. ماشالله چشماش خیلی نازه
خاله زهرا
27 آبان 91 11:24
کودکی که آماده تولد بود ... کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از پرسید می گویند که فردا مرا به زمین می فرستی اما من به این کوچکی و ناتوانی چگونه می توانم برای زندگی آنجا بروم؟خداوند پاسخ داد از میان فرشتگان بیشمارم یکی را برای تو در نظر گرفته اما و در انتظار توست و حامی و مراقب تو خواهد بود.کودک همچنان مردد بود و ادامه داد : اما من اینجا در بهشت جز خندیدن و آواز و شادی کاری ندارم.خداوند لبخند زد:فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود. کودک ادامه داد:من چطور می توانم بفهمم که مردم چه می گویند در حالی که زبان آنها را نمی دانم؟ خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته تو زیباترین وشیرین ترین واژه هایی راکه ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی. کودک با ناراحتی گفت: اما اگر بخواهم با تو صحبت کنم چه کنم؟ و خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات دستهای تو را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو می آموزد که چگونه دعا کنی . کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام در زمین انسانهای بد هم زندگی می کنند؛ چه کسی از من محافظت خواهد کرد. خدا گفت فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش هم تمام شود. کودک ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که نمی توانم تو را ببینم غمگین خواهم بود. خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد، اگر چه من همشه در کنار تو هستم. در آن هنگام، بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین به گوش می رسید. کودک می دانست که بزودی باید سفر خود را آغاز کند. پس سوال آخر را به آرامی از خداوند پرسید: خدایا، اگر باید هم اکنون به دنیا بروم لااقل نام فرشته ام را به من بگو. خداوند او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته ات اهمیئت ندارد ولی می توانی او را مادر صدا کنی ...
خاله چهارم:خاله نفيس
27 آبان 91 13:51
سلااااااااااااااام فينديق من خوووووووووش اومدي آرسن جانيييم فداي لب هاي خوشملت بشم در آينده اي نه چندان دور،خودمو ميرسونم تا لپ هاتو خام خام بخورم بالاجا فينديغيم،چوخ اوپدوووووووووووووووووووم