عکس های 30 ماهگی ات
عسل خاله درسته از 30 ماهگیت خیلی وقته گذشته ولی من نتونستم بیام و از کارها و رفتارهای 30ماهگیت بنویسم ولی از اونجاییه که خاله عاشق تو و رفتارهاته همشون مو به مو تو ذهنم بودن که امروز وقت کردم تا بیام برات بنویسم و عکسهایی که تو این ماه ازت گرفته بودم(البته گلچینی از عکسهات چون اینقدر رفتارهای بامزه داری که خاله جونی برات ثبت کرده .توی وبلاگت جا نمیشه )رو تو وبلاگت بذارم
حالا بریم سراغ رفتارهای این ماهت
از نظر حرف زدن ،کلمات رو کنار هم میچینی و جمله های طولانی و با نمک درست میکنی که از خنده روده بر میکنی همه رو ، مرحله کنجکاوی و پرسش رو از خیلی وقت پیش شروع کردی و مدام در حال پرسشی این چیه ؟این کیه ؟اونجا کجاست ؟ اینا چرا اینجوری ان ؟این چه جوری درست میشن و ............. و خیلی سوال هایی از این قبیل از اونجایی که خیلی منطقی هستی اگه یه چیزی رو بخوایی و برات مضر باشه ما بهت در کمال آرامش توضیح میدیم و تو هم قبول میکنی مثلا :وقتی میخوایی گوشی و تبلت رو تو هم بازی کنی یا کارتون بیش از تایمی که حق دیدن داری رو ببینی توضیح میدیم که به چشمات ضرر میرسونه بعد انگشتات کج میشن شب ها کابوس میبینی و میترسی تو هم زودی قانع میشی و میگی نه نه من نمیخوام خطرناکه یا وقتی سرما خوردی و بستنی میخوایی خودت میگی الان خطرناکه
اتفاق هایی که هر از چند گاهی راجع به ترست پیش میاد و با توضیح دادن بهت و منطق تو حل میشن ،از جمله این اتفاق ها : تو این ماه خیلی بارون بارید و رعد و برق شد و تو هم میترسیدی میدونستم اگه بهت بگم نترس پیشتم شرطی میشه ترست ،به اینکه میتونم بترسم چون کسایی هستن تو زندگیم که نمیذارن من بترسم و تو زندگی هیچوقت مقاوم نمیشدی .من بهت به زبونی که که درک کنی توضیح دادم ابرها هم خاله دارن وتو آسمون با هم بازی میکنن بعد منو تو چه جوری موقع بازی کردن سرمون بهم میخوره میفتیم زمین اوناهم موقع بازی سرشون بهم میخوره و دردشون میگیره و گریه میکنن و یه جیغی هم میکشن اما چون اونا تو آسمونن صداشون میپیچه بعد اون تو هم حسابی قانع شدی
اونقدر دیگه منطقت رو به کار میگیری که یه روز صبح دیدم بهم زنگ زدی گفتی خاله کارتون میداد اونجا ترسناک بود تا من خواستم بهت بگم چرا میترسی برگشتی میگی خاله اونا الکین ها نترسیم از اونا ،اونا کارتونن الکی ان دیگه اونقدر بزرگ شدی که خاله ات رو درس میدی اونم گزارش کارت بود که تو از هیچ چی نمیترسی
تا یه رفتاری رو بکنی که متناسب با قوانین خونه نباشه باید بری جای تنبیه و حدود 2 دقیقه به رفتارهات فکر کنی جالبش اینجاست که خودت بعد رفتارت زود متوجه میشی میگی من باید برم فکر کنم و میری جایگاه تنبیه
تو بحبوحه عید فرصت نشد برات تقویم درست کنم ،حرفی هم تو این مورد نزده بودم که در حساب قول دادن باشه بهت چون وعده هایی که داده میشه تو ذهنت میمونه و ما هم سعی میکنیم وعده الکی ندیم بهت ،فقط به خاله شادی گفته بودم همچین قصدی دارم .یه روزی که دایی تقویم سال نو رو آورده بود گفتی اَری من فدات بشم برا من تقویم درست کن واونجا بود که من کاملا هنگ کردم از تعجب الهی خاله فدای اون فدات بشم گفتن هات بشه نفسم
یه روزی تو خونه بحث اموزش دیدن بچه ها بود و اینکه تو چقدر باهوشی و همه موقع دیدن تو تعجب میکنن که میتونی چند تا زبان رو حرف بزنی و بهتره شروع کنی به آموزش زبان که یهویی برگشتی گفتی به ترکی (مَن زبان ایستَمیرَم من فوتبالا میرم ) من زبان نمیخوام من فوتبال میرم ،ما همه مون دیگه از خنده روده بر شدیم حالا پشتش اضافه میکنی من بزرگ بشم میرم زبان الان میرم فوتبال
تو این یه ماه ما به شدت سرما خورده بودیم و یکی از دلایل دیر آپ کردنم اینه و به خاطر اینکه تو سرما نخوری مامان سولی نمیومد دیدن ما ،حالا هر روز با تل برا ما توصیه پزشکی داشتی مکالمه تلفنی بین ما
آرسن :سلام خاله خوب شدی ؟ من :آره نفسم بهترم / آرسن :خاله چطوری؟ با تن صدای ناراحت من:خاله نگران نباش خوبم / آرسن :خاله دارو بخور خوب شو من:چشم / آرسن :خاله بیا اینجا من بهت دارو بدم خوب شو
این مکالمه نهایت عشق دیگه وقتی اینارو میشنوم قند تو دلم آب میشه
اما کمی بعد تو هم سرما خوردی و به مامان سولی اومدی گفتی مامان من مریض شدم منو ببر دکتر بعد مامان سولی گفته بیا صبحونه ات رو بخور بابا بیاد وقت بگیریم الان نمیشه رفت، بعد رفتی گوشی رو برداشتی گفتی زنگ بزن دکتر الان من مریضم من خوب بشم
خیلی تمیز و مرتب هستی جارو برقی روتو خونتون برمیداری میگی جارو میکشم بعد وسط تمیزی دسته جارو رو میگیری میگی سلفی میکنم
کلمات ترکیه که در حین ناباوری ما ازشون استفاده میکنی
şaka yaptım (شوخی کردم )
hemen gelıyorum arkadaşlarım(الان میام دوستهام )
ben kazandım(من برنده شدم )
ışte park burdaymış (پارک اینجا بوده )
از ابراز احساساتت بگم ،به مامان سولی و هر کی که خیلی دوست داری میگی (قوربان اولسونلار سَنه ) همه فدای تو بشن ، تا میایی خونه مون میایی دست آننه رو میبوسی و بعد دست آننه رو میزاری رو پیشونیت الهی فدای مهربونیت بشه خاله
تازگی ها علاقه شدی به سوپر من پیدا کردی و احساس میکنی سوپر منی تا جاییکه ملافه رو برداشتی برا خودت شنل سوپرمن درست کردی و فکر میکنی با اون پرواز میکنی و عروسک سوپرمن رو هم دستت میگیری و بااون همراه میشی حالا قراره به عنوان جایزه برات لباس سوپرمن بگیره آننه جونی
از اونجایی که خیلی به خوش لباسی اینا اهمیت میدی و تا آدم یه لباس تازه بپوشه فوری میگی خوشگل شدی و تو یکی از روزها که میخواستیم بریم اومدی بهم گفتی فری خیلی خوشگل شدی بعد ازم پرسیدی خاله تو پول داری ؟گفتم اره فکر کردم لابد میگی برات یه چیزی بگیرم برگشتی گفتی خاله پس چرا شلوارت پاره هست منم گفتم خاله جون اون مد هست .حالا فرداش به بابات میگی بابایی برا من کفش بگیر بپوشم لباس بگیر تن کنم خودشم پاره باشه مد باشه یعنی مامان سولی اینارو وقتی گفت گرفتیم با خاله شادی خوردیمت موقع خوردن شدن هم میگی منو نخورین
و اما بریم سراغ عکس های این ماهت
کیک 30 ماهگی ات که مامان سولی زحمتش رو کشید، دست گلش درد نکنه
و تزیینات 30 اُمین ماه تولدت که منو خاله شادی درست کردیم
هوررررررررررررراااااااااااااااااااااااااااااااااا آرسن 30 ماهه شده
خیلی ذوق کرده بودی مثل هر ماه و تو روز ماهگردت هی میزنگیدی میگفتی خاله کی میایی تولد بگیریم خاله فدای ذوقت بشه حالا محض اطمینان میپرسیدی این کیک تولد منه
و از اول تولد شروع کردی به فوت کردن شمع ها و کف زدن و رقصیددن
خاله فدای ژستت هات و اون رقصیدن آذری ات بشه
این بادکنک رو آننه جون برات درست کرده بود و تو هم هی تکرار میکردی خاله این بادکنک نی نی هستش کوشولو این عکسم شکار لحظه اون صحنه هست که میگی کوشولو
اینجا هم با قدرت تمام کیک رو برش میدی تا زودتر بخوریش
واختاممیه ماهگرد پروازبا بادکنک ها
این تیشرت روهم به مناسبت روز مردمامان سولی برا تو مرد کوشولو گرفته بود مبارکت باشه
ویه روزی که مامانی و بابایی سرماخورده بودن تورو بردیم شاهگلی و این عکسهام مال اون شبه هوا هم به شدت سرد بود
و اما 12 اردیبهشت تولد مامان سولی بود و تو به جای مامانی برا خودت تولد گرفتی منم به یاد اون دورانی که مامان سولی مثل تو کوچلو بود عکسهای تولدش رو تو وبلاگت میذارم (اونموقع تولد تم دار نبود ولی مامان با ذوق من و دایی خوش سلیقه ام تزیین متفاوت کردن ایول دارن واقعا حالا معلوم شد این سلیقه از کی به من ارث رسیده ).تولدت مبارک باشه خواهر گلم انشالله120 ساله بشی و به همه آرزوهات برسی
طبق معمول در حال پرسشی فکر میکنی تولد تو هست و وقتی جواب منفی میشنوی میخوایی مارو قانع کنی که تولد تو
قبل مامان سولی تو شمع هارو فوت کردی
اینجا هم با کیک جنگ جهانی راه انداختی
اینجا هم کیک رو نوش جان میکنی ،امان از دست تو وروجک
یه روز که رفته بودیم پیک نیک (بازیکده خانواده )
اینجا رفتی یه دخمل رو پیدا کردی برا بازی و دخملی هم قبول نمیکنه و تو هی بهش توضیح میدی که بیاد باهات بازی کنه
و دخملی هم قبول نکرده و تو هم قهر کردی منم شکار لحظه تورو خدا قیافه رو باش مردم از خنده
اینجا هم رفتیم محل بازیش و کل روز رو اونجا سپری کردی وبازم طبق معمول سیر نشدی
اینجا هم طبق معمول میخوایی منقل رو تو باد بزنی وجوگیر شدی
برا اولین بار بود که بلال میخوردی وحسابی خوشت اومده بود هی میگفتی خیلی خوشمزه هست خیلی قشنگه به همه مون توصیه میکردی بخوریمشون
از اونجاییکه دایی سیامک همیشه با دست پر میاد خونه ،تا دایی رو ببینی میگی قاقایی های من کو ؟ یه روز که دایی یادش رفته بود برات خوراکی بگیره باهاش رفتی سوپری و اینا رو خودت انتخاب کردی از همه جالبترش اون تخم مرغ ها هستن میگی تخم مرغ بخورم قوی بشم عکسشون رو گذاشتم تا تو آینده ببینی چه خوراکی هایی با سلیقه خودت انتخاب کردی
اینم ازغذاهای مورد علاقه ات که مامان سولی برات درست کرده ،دست گلش درد نکنه
وقتی رفته بودیم بیرون رفتی جلوی مغازه نشستی میگی خاله از من عکس بگیر
این بادکنک رو هم دایی سیامک برات گرفته بود و هی میگفتی باخ باخ من پوه دارم
وقتی تو خونه آننه جون حوصله ات سرمیره و رفتی زیر مبل تو فکری برا خودت بازی بسازی بعد با مبل بارفیکس میری و تقاضا میکنی از هنرت عکس بگیریم
در ادامه هم از چوب برا خودت ورزش من در اوردی میسازی و میگی من قهرمانم سوپر منم
جورابهایی که من برات گرفته بودم و الان اندازه پات شده و عشق تو هستن ،فدای اون پاهای توپولت بشم
خونه پارسا اینا از اونهمه جا برا بازی یه جای کوچیک رو برا بازی انتخاب کردین و ماشین سواری میکنین
اینجا هم آننه جون برات تخم مرغ شانسی گرفته تا از بیرون اومدی مستقیم رفتی سروقتش تا ببینی چی در میاد ،فدای اون عجله و تلاشت بشه خاله
رفته بودیم بیرون و یه فضای باز و خلوت گیر آورده بودی و تو بدو بدو بودی
اینم عکسهای مربوط به بازیت تو اتاقت ،بیچاره عروسک که باهاش دکتر بازی میکنی معاینه از کمرش
در ادامه آمپول زدن به دهنش
ودر ادامه بوسش کردی تا خوب بشه
و اینجا هم رفتی تو فاز موزیک
و از پارک رسیدی و حسابی خسته ای و تو حیاط نشستی میوه میخوری
اول صبحی لباسهات رو خودت انتخاب کردی پوشیدی به قول خودت تیپ زدی میایی خونه آننه جون
رفتیم خونه خودمون و تو انگار چند سال تو کار بنایی هستی از جون و دل داری کار میکنی
این وسایل کاردستی رو خودت از مامانی خواستی برات بگیره تا کاردستی درست کنین
اینم کاردستی هایی که با مامان سولی درست کردین
اینم از کتاب هایی که مامان سولی برا آموزش تو میخونه عاشق ورزش کردنی ، میبینی پاشدی پاهات رو بردی بالا و با صدای بلند دم و بازدم انجام میدی میگم خاله چیکار میکنی میگی خاله من مثل تو پیلاتس میکنم
این پازل و برچسب هارو من و خاله شادی برات گرفتیم تا جایزه بشه برا زود خوابیدنت و وقتی غذات رو کامل میخوری یه برچسب رو جایزه بگیری و تو محل جایزه گیری بچسبونی ،اینجوری باعث تشویقت میشه که غذات رو کامل بخوری
این ساعت رو هم به انتخاب خودت گرفتن برات، چه مکافاتی بود خرید این ،دو ساعت جلو ویترین بودیم که کدوم روانتخاب کنی و آخر سر هم اینو انتخاب کردی و همینطور این شورت رو خودت انتخاب کردی آوردی میگی آننه جون این رو برام بگیر خیلی قشنگه
این کتابچه رو هم دایی سید برات گرفته خیلی جالبه یه صفحه داره وقتی حرکت میدی رو صفحه اشیا حرکت میکنن و تو یادگیری خیلی موثره به قول تو سید دستت درد نکنه ،یاد بچگی های خودم میفتم که به دایی میگفتم سید و تو هم میگی سید
این فرفره رو هم دایی سیا برات گرفته تا جون داری فوتش میکنی