عید1394
بالخره یه سال رو با همه اتفاق های خوب و بدش سپری کردیم و وارد سال 1394 شدیم .ایشالله امسال سال خوبی برا همه دوستای گلمون و کسایی که دلشون باهامونه بشه و همه به آرزوهاشون برسن .
امسال عید تو وروجک کوچلوی خاله با صله ارحام و گشت و گذار سپری شد و تا میتونستی خوش گذروندی ایشالله همیشه لبت خندون باشه نفس خاله
اما رفتارهای این ماهت
تا میرسیدی به یه جایی عید رو تبریک میگفتی بهت گفته بودم اول سلام بگو بعد بگو عید مبارک و تو هم با اون زبون شیرینت تبریک میگفتی و خونه اقوام تا یه بچه میدیدی کلی ذوق میکردی برا بازی کردنوبا مهربونیات و بغل کردن بچه ها و بوسیدنشون باعث میشدی کلی دوست جدید پیدا کنی موقع آماده کردن سفره هفت سین هم با تو مکافاتی داشتیم به همه توضیح میدادی اینا چیان این ماهی این سبزه و به سمنو که میرسیدی چون از قبل کلیپ عید نوروز کارتونی رو دیده بودی و خیلی خوشت میومد با یه لحنی میگفتی سمنو آی سمنو پای هفت سین سمنو
دیگه اونقدر بزرگ شدی که تو کارهای خونه حسابی کمک میکنی موقع شام و ناهار تو آوردن وسایل سفره کمک میکنی ،تا یه جایی آب میریزه و کثیف میشه میری فوری دستمال میاری میگی پاک بکنم موقع بیرون رفتن خودت لباسهات رو انتخاب میکنی وکمبین میکنی و نمیشه لباسی غیر دلخواهت تنت کرد یه اتفاق جالب که افتاد داشتیم میرفتیم بیرون دیدم نیستی بعد رفتم اتاق دایی دیدم در ژلش بازه حدس زدم که احتمالا کار تو باید باشه بعد که پیدات کردم یواشکی تورو میپاییدم ،دیدم جلو آیینه ایستادی با اینکه قدت نمیرسه خودت رو تو آیینه ببینی از ژل به دستات میمالی و به موهات میزنی و حالت میدی عین دایی من که از خنده مرده بودم گرفتم چلوندمت حسابی ،آخه یه وروجک اینهمه شیطون میشه
دندونم درد میکرد اومدی پیشم گفتی خاله چی شده ؟(البته این قسمتهارو با یه لحن خاص خودت میگی اونایی که باهات حرف زدن میفهمن چی میگم) بعد من با لحن دپرسانه گفتم دندونم درد میکنه بعد یه کم فکر کردی انگار پیش خودت گفتی لابد با خاله همدردی کنم دردش میره برگشتی گفتی به ترکی منیم دَ باشیم آریر خاله (یعنی خاله منم سرم درد میکنه )بعد من گفتم بیا بوست کنم خوب بشه گفتی نه نه خاله منو ببوسی منم دندونم درد میگیره فکر کردی من ببوسمت دندون دردم به تو منتقل میشه خیلی خنده دار بود
رفته بودیم بیرون قرار بود شما به ما ملحق بشین ،تا رسیدی گفتی ســــــــلام (به صورت کشیده ) آننـَسی (سلام مادرش ) آننسی سلام معلوم نیست اینارو از کجا یاد میگیری .بیشتر لغات رو هم به فارسی هم به ترکی هم انگلیسی یادگرفتی بعضا تو خلوت خوددت تمرین میکنی مثلا اونروزی مامانی برات میوه گذاشته بود تو بشقاب دیدم داری با خودت اسم میوه هارو تکرار میکنی این سیبِ این پرتقالِ این کیویِ و ..... یا وقتی میریم پارم موقع بالا رفتن از پله های سرسره با خودت شماره هارو تکرار میکنی 1،2،3،و..... یا سیب زمینی دیدی میگی اینا هم patates ان ، به مامانی برگشتی گفتی bana ne (یعنی به من چه)
رفتی پارک با بچه ها بازی کردی رسیدی خونه به خاله شادی تعریف میکردی که یه پسر بود اسمش علی رضا بود سنگ انداخته تو هم یاد گرفتی یه سنگ برداشتی خواستی پرتاب کنی بعد خاله شادی چپ چپ نگاه کرده گفتی نه نه خطر داره خونه مهمون اومده میگم خاله رو دوست داری برگشتی میگی مهسا رو خیلی دوست دارم از بس که عاشق مهسا جونی تا یه کاری انجام میدی میگی منه باخین منه باخین (به من نگاه کنین با یه حالت شگفت زده میگی ،که یعنی ما کنجکاو تو بشیم )وقتایی که تو خونه پیلاتس کار میکنم از من یاد گرفتی پاهات رو میبری بالا میخوایی پابشی بعد میگی علی یعنی یا علی ،بعد بهت میگم چرا اینهمه به خودت زور میدی میگی ورزش میکنم ،وزنه ها رو برمیداری باخودت میاری تو اتاق میگی من قوی ام خاله فدای عشق پهلوونش بشه
از اونجایی که کم کم تو مرحله آموزش برا ترک پوشکی و سعی میکنیم با توضیح بهت بگیم که پوشک اذیتت میکنه و بزرگ شدی و باید موقع جیش بیایی بگی ببریمت دستشویی یه روز که ازم خواسته بودی ببرمت پارک تو راه که داشتیم میرفتیم با هم حرف میزدیم و تو طبق معمول میگفتی این چیه ؟اون چیه؟ یه هویی گفتی خاله خاله گفتم جانم گفتی من جیش میکنم بعد زدی زیر خنده اخه با یه لحن خاصی گفتی
از اونجایی که عاشق همه بچه هایی ،منم خواستم تستت کنم بهت گفتم آرسن میخواییم بریم خونه فلانی بعدتو هم گفتی بریم ماشین بازی کنیم باهاش منم گفتم آره میریم خونه اونا ولی تو باهاش بازی نکنی و ازش ماشین نخوایی اون پسر بدیه تورو میزنه (آخه چند بار تورو اذیت کرده بود ) در کمال ناباوری گفتی خاله بد باشه من دوست دارم اونو بعد موقع گفتن این جملات چشاتو میبستی سرتو خم میکردی سمت شونه ات که منم راضی کنی که دوستش داشته باشم ،اون لحظه بهترین حس دنیا بود که فهمیدم تربیتت تا حالا خوب بوده اینکه همه رو دوست داری همه رو بغل میکنی این جملات یه بچه 28ماهه بود و این یه دنیا ارزش داد که دلش پر از عشق و خوبیه
مامان سولی میگه قبل خوابیدنت میایی بغلش میکنی و نقطه به نقطه صورتش رومیبوسی و میگی من تورو اینهمه با دستاتم نشون میدی دوست دارم
از بس که عاشق آدامسی من بیچاره از وقتی تو آدامس میجویی تو حسرت آدامسم ،یه روز که رفته بودیم بیرون دیدم اومدی پیشم دستمو گرفتی یواشکی گفتی فری آدامس داری؟ از اونروز تا کسی روگیر میندازی میگی آدامس داری ؟فیلم داری ؟تا کسی میزنگه فوری میری گوشی رو برمیداری و مشتاقی بحرفی مخصوصا خاله پری بهش میگی بیا بازی بکنیم ،پری آدامس داری ؟ فیلم داری ؟ چی چی داری؟
بعضا لج بازیت گل میکنه مخصوصا وقت خوابت که میرسه ،دایی لحافت رو برداشته بود میگفتی سیامک سنه ددیم وِر مَنَه (سیامک بهت گفتم بده به من )بعد دایی میگفت مال منه میگفتی سیامک آتاجام اِیشیه (میندازم بیرون ) بعد موقع ماهگردت دایی میگه عجب ژستهایی میگیری ،میگی سیامک ایستیسن سَنَده کیک آلاخ(سیامک میخوای واسه توهم کیک بخریم) ،تولد بگیر شمع فوت کن
بلوز تازه پوشیدی میخواستم بهت بستنی بدم میگی مواظب باش بلوزم تازه هست کثیف میشه تا میبینی یکی لاک زده میگی خاله لاک بزن ،آرایش بزن از بس که خوش سلیقه ای
اما عید نوروز به روایت تصویر
سفره هفت سینمون که کار من و آننه جون
لباسهای عیدت که آننه جون زحمتشون رو کشیده ژاکت و کلاهت رو بافته و شلوارت رو دوخته ،همشونم عالی شدن دست گلش درد نکنه (اینارو آننه جون خودش برات میدوزه که بعدا برات یادگاری بشه )
واما نفس خاله سر سفره هفت سین و شیرین کاری هاش
وقتی خودشو برا خاله اش لوس میکنه
وقتی سوار بع بعی میشه ،بع بعی بیچاره
وقتی برا خاله قلب درست میکنه و میگه یه عَلمِ دوست دارم تورو
طبق رسم و رسوم سال پیش فقط فکر و حواست پیش خوراکی هاست و انگولک کردن سفره هفت سین و گل کردن کنجکاویت
و اما آرسن جون موقع عید دیدنی ها و گردش
اتاق دختر خاله آلار و طبق معمول مشغول بهم ریختن اتاقش و سوال پرسیدن که این چیه ؟
سفره هفت سین لاله پارک
و اما سفره های هفت سین شهرمون
و اما عیدی ها آننه جون و دایی سیامک 100هزار تومن و مامان جون و بابابزرگ و عمو سعید 100 هزار تومن وجه نقد دادن دست گل همشون درد نکنه
عیدی از طرف مامان سولی و بابایی
عیدی خاله شادی و خاله فرناز ،البته به انتخاب خودت مبارکت باشه نفسم
عیدی دختر عمه یگانه جون
عیدی دختر خاله آیلار جون
و اما نهم فروردین 29 اَمین ماهگردت بود و توی عید هم ماهگردت یادمون نرفت نفسم و برات به قول خودت تولد گرفتیم و برا دایی سیامک نگرفتیم ،دل دایی بسوزه باا
مامان سولی زحمتش رو کشید وبرات کیک درست کرد دست گلش درد نکنه
هورا آرسن خاله 29 ماهه شده
جوری فوت کردی شمعت رو که ازش کلی دود بالا اومد و خودتم تعجب کردی خخخ
اینجا داری با نوک انگشتات aShk میکنی
این عکسها نشون دهنده اینه که بعدا بدونی موقع عکس گرفتن با تو چه مکافاتی داشتیم وسط ماهگردت میگی بیا اَدی بازی بکنیم
در ادامه ماجرای قهر کردن و یه گوشه نشستن و من نمیخوام عکس بگیرم و انگشت زدن به کیک رو طبق معمول داریم
بعد مراسم بریدن کیک و خوردن از کیکتو گفتن کلمه خیلی خوشمزس
ودر انتها اتمام شادی با گفتن کلمه بایس و با بابای البته طبق خواست خودت
وقتی با دایی میری تو حیاط فوتبال بازی کنی و من شکار لحظه میکنم از بازیتون
وقتی میری تو پنجره اشپزخونه میشینی و میخوایی پرنده هایی که تو حیاط اومدن رو ببینی
وقتی با خاله فری دو تایی میریم پارک
و اما وقتی با آننه جون میری پارک موقع اومدنی برا خاله گل میچینی خاله فدات بشه که اینارو برام چیدی اوردی انگار دنیارو بهم دادن
و اما 13 بدر 1394
وقتی آرسن پفک میبینه با عشق پفک میخوره مامان سولی نبینه اینارو
وقتی باد بزن دست آرسن میفته و به وجد میاد
و بعد نوبت رفتن سراغ بساط منقل و باد زدن
و بعدش بساط ناهار 13 بدرمون
با توپش میره سراغ بچه ها و اونا هم چون بزرگ هستن با آرسن بازی نمیکنن و آرسن با عصبانیت میاد
و وقتی برا خودش همبازی پیدا میکنه و مشغول بازی میشه و خاله شادی از دور لحظه های بازیبا بچه هارو شکار میکنه
چند روز پیش که تگرگ بارید و تو ترسیده بودی و داد میزدی من میترسم آننه جون