عکس های 28 ماهگی ات
توی روزهای پایانی سال 93 خاله با کلی حرف و عکس اومده ،البته با یه کم تاخیر به خاله حق بده چون واقعا روزها به سرعت از هم سبقت میگیرن و کمتر وقت میکنم تا بیام برات بنویسم
آره عزیز دل خاله یه سال دیگه از روزهای کودکی تو هم سپری شد ، یه سالیکه برای تو پر از شادی های کودکانه بود ،قد کشیدی و هر روز نسبت به دیروز قدم به کشف دنیای اطرافت گذاشتی و ما شاهد لحظه لحظه های این خاطرات ماندگار شدیم و با وجود این لحظه های ناب در کنار تو دنیای ما رنگ و بوی شادی گرفت و خدا رو شاکریم به خاطر تو هدیه ی زیباو دوست داشتنی
حالا بریم سراغ رفتارهای این یه ماهی که گذشت
شیرین زبونی هات که حد و اندازه نداره یه حرفهایی یه هویی میگی باعث میشی که همه اهل خونه برا قورت دادنت با هم مسابقه بدیم ،بماند که من همیشه برنده میشم و اون پاهات و دستاتو حسابی میخورم ،تازه اگه یکیشون رو کم خورده باشم میگی ناناس جونم اینو کم خوردی جمله بندی هات که باعث میشه قند تو دلمون آب بشه یه جورایی ماهرانه کلمات ترکی و فارسی رو هر کدوم که آسونه کنار هم میذاری و دل مارو میبری
تازگی ها همه چی مال تو هستش مامانــیٍ من ،بابای ِ من ،آننه جون من ،شادی جان من ،سیامک من و ........
به مامان سولی میگیbebgim benim ،aşkım benım و زود زود بغل میکنی مامانی رو میگی دوست دارم تورو
به عمه فرزانه میگی برزانه ،با اینکه عمه رحیمه هم هواتو داره و برات کلی وقت میذاره باهات بازی میکنه مثل من دیوارش کوتاهه چون خونه مامان جون رفتن رو مساوی با دیدن برزانه جون میدونی
صبح ها تو زودتر از مامانی بیدار میشی کنترل رو برمیداری و میزنی شبکه دو خاله شادونه چون اسمش با خاله شادی جوره خاله رو تداعی میکنی.و بعدش شروع به فعالیت میکنی با اوردن تمام وسایل کمدت به سالن
اما ماجراهایی که اینروزها باهات داشتیم
یه شب که خواب بودی مامانی و بابایی با صدای تو از خواب بیدار میشن توی خواب داد میزدی شادی جان شادی جان حالا احتمالا خواب میدیدی ،صبح که بیدار شده بودی به مامان سولی گفتی بزنگم به شادی جان تا رسیدی خونه ما پریدی محکم خاله رو بغل کردی
یه روزم بدو بدو اومدی از مامان کاکائو بگیری،گفتی به من کرم شانتی بدهدر حالیکه معلوم نیست اینارو از کجا یاد گرفتی اصلا مامانی تا حالا واست کرم شانتی نذاشته
یه روزم که بابایی میخواسته بره سر کار ،همزمان دایی هم اومده دنبالتون آننه جون گفته آرسن به بابایی بای بای کن چنان شروع کردی به گریه که بابایی رفت،یه ساعت تموم گریه کردی و این اولین بار بود تا اون حد طولانی گریه کردی
مامان سولی داشته تیوی نگاه میکرده اومدی به ترکی گفتی (san olara bakhma )تو به اونا نگاه نکن ،یعنی اونقدر حسودی حاضر نیستی مامانی حتی به تیوی نگاه کنه
سوار تاکسی بودیم یه هویی بهم گفتی( sana dıram burda otı )بهت میگم اینجا بشین دیگه همه تو تاکسی از خنده روده بر شدیم آخه جالب بود کلمه به اون سختی ترکی رو گفتی
عاشق بازی فوتبالی ،تا دایی و بابایی رو گیر میاری میگی سیامک بریم فوتبال بازی کنم چنان شوتهایی میزنی که خودمون به قدرت تو این سن تعجب میکنیم
رفتی تو اتاق منو خاله جعبه های هدیه رو برداشتی آوردی میگی شادی جان ناناس جان هدیه آوردم خاله فدای دست و دلبازیت بشه
تازگی ها تا میریم بیرون لبو میخوایی واز اونجایی که هیچی رو تنهایی دوست نداری بخوری تا یه بچه میبینی میگی نی نی ها بیایین باهم بخوریم مثل این نون خشکی ها دنبال نی نی میگردی
برا خرید عید تا میرفتیم یه مغازه یه نی نی میدیدی فوری میرفتی سمتشون و اجازه میخواستی سلام کنی و دست بدی از بس که مهربونی ،تو یکی از روزها یه نی نی دیده بودی و خودت لباس پرو نمیکردی و میگفتی برا نی نی لباس بگیریم و ول نکن نبودی تا یادم نرفته اینم بگم همه لباسهات رو خودت انتخاب میکنی ،انصافا خیلی هم خوش سلیقه ای
یه روز ناهار خونه ما آننه جون یه کم غذا رو تند کرده بودیه لقمه گذاشتی تو دهنت دیدی سوختی با خجالت لقمه رو از دهنت در آوردی میگی شادی جان بو بیراز یاندیردی (این یه کم سوزوند )
یه شب من و خاله شادی تو اتاق بودیم دیدیم اومدی چراغ اتاق روخاموش کردی گفتی برین بخوابین بعد دراز کشیدی چشاتو الکی بستی شروع کردی به خرو پف کردن منو خاله شادی از خنده غش کردیم خخخخ
یه روزم اومدی از گوشهای خاله شادی بوس کردی خاله هم بهت گفته آرسن جون همه رو از لپ هاشون بوس کن ،بعد تو خونه گوش های مامان سولی رو بوس کردی مامانی بهت گفته آرسن بوس نکن گفتی آره آره فقط گوش های شادی جان
داشتیم با دایی کارهای عید رو میکردیم اومدی از دست دایی جارو رو گرفتی میگی سیامک تو نکن بده من تمیز کنم ،بعد جارو رو نمیدادی به ما منم اومدم خاموش کردم کیسه اش رو عوض کنم بهت گفتم دیدی جارو رو خراب کردی ،یه کم با جارو ور رفتی برگشتی به سیامک میگی سیامک جارو رو خراب کردی راحت شدی
بهت هرچیزی بدیم میگی مرسی ممنون تازگی ها میگی به ترکی استانبولی tamam
حالا بریم سراغ عکس ها
کیک 28اُمین ماهگردت ،که مامان سولی زحمتش رو کشیده دست گلش درد نکنه
هورااااااااااااا آرسن من 28ماهه شده
نفسم مثل همیشه با دیدن کیک ماهگردش و بساط تبلد به قول خودش کلی ذوق کرده
خاله فدای غنچه کردن لبهات بشه، نمکدون خاله
اینجا داری ادا در میاری از خودت ژست گرفتی
قربون قیافه معصومت بشه خاله
و در ادامه مراحل فوت کردن شمع ها به رسم هر ماه و ذوق آرسنی
و اختتامیه مراسم با رقص آذری آرسن جونی
واما در ادامه عکسهایی از این یه ماهی که گذشت
عکسهایی از رنگ بازی تو حموم
تو اولین مرحله دستهاتو رنگی کردی و صورتت رو رنگی کردی
و اما در ادامه هنرمندی آرسن جونی گل میکنه ،پیکاسو خاله
اینجا به همنطور که از عکس معلومه خونه و کلی ابر کشیدی ،خاله فدای هنرمندیت بشه
تازگی ها این ژست رو دوست داری بگیری مخصوصا وقتی میخواییم ازت عکس بگیریم
و در پایان مثل همیشه خودت دست به کار میشی که تمیز کنی خرابکاریهات رو
غذای مورد علاقه آرسن کاباب به همراه انبه (تنها موقعی که خودت هول میکنی برا غذا خوردن )اینروزا انبه خوردنت فوق العاده زیاد شده روزی 3 لیوان
وقتی آکواریوم میبینی و هیجان زده میشی و داد میزنی بیایین ماهی ماهی
یه روز که مامان سولی اینا رفته بودن خرید و با من تو خونه تنها بودی نقاشی کشیدی من تشویقت کردم یه کم بعد با یه نقاشی اومدی سراغم گفتی اَری نقاشی دستات (نگو من وقتی برات کف زدم ،تصویر دستامو کشیدی ) فدای قوه تخیلت بشم این برا من خیلی با ارزش بود اونقدر باهوشی که کف زدن دستای منو به تصویر کشیدی
تازگی ها وقتی میریم خرید خودت میری سراغ لباسهای پسرونه و شروع میکنی به انتخاب
اینو خودت انتخاب کردی حیف که برات یه کم کوچیک اومد سلیقه نفسم حرف نداره
موقع خرید هم دست از انبه خوری بر نمیداری با این تفاوت که گولت زدیم بهت هلو دادیم و متوجه شدی خخخخ با نارضایتی میخوری و قیافت دیدن داره
به خاله شادی گفتی نصف شبی ازت عکس بگیره و ژست گرفتی
تو مرکز خرید کاراکتر های کارتونی مورد علاقه ات رودیدی و ذوق کردی
به من داری توضیح میدی کی ها هستن
اینجا هم حوصله ات سر رفته و با غلت خوردن رو صندلی ها خودتو سرگرم میکنی
غذاهای خوشمزه ای که خاله طاهره و پری جون موقع رفتن خونشون زحمت کشیده بودن دست گلشون درد نکنه عالی شده بودن جا داره ازاینجا یه بار دیگه ازشون تشکر کنم که حسابی با شیطنت های تو بهشون زحمت دادیم
در بدو ورودت خونه پری اینا که ساکت بودی هنوز
اینجا هم ما سرگرم صحبت بودیم که گوشی منو کش رفتی ،خاله فدای اون دستای توپولوت بشه که پیشان هارو بهم نشون میدی انگار اصلا خاله ندیده خخخخ
اما عکسهای چهارشنبه سوری
که حسابی خوش گذروندی با قطار سوار شدن و ....
حتی آبنباتت انتخاب خودته از بس که دوست داری همه چی قلبی باشه
قبل اینکه بریم مراسم چهارشنبه سوری رو ببینیم برات توضیح داده بودیم با خاله شادی که همه آتیش روشن میکنن ،ترقه میندازن و شادی میکنن و نباید بترسی حالا جالبش اینجاست که وقتی میدیدی صدای ترقه اومد برمیگشتی به ما میگفتی نترسین نترسین ترقه بازیه ترس نداره آفرین پسر شجاع
اینم عکسهایی از مراسم چهارشنبه سوری 93 از دوربین خاله
اما بریم سراغ هدیه های چهارشنبه سوری ات
هدیه مامان سولی و بابایی یه ماشین سفید با کلی کتابهای حسنی ،همانطور که ازتصویرم معلومه چشمهای آرسن با دیدن هدیه های مورد علاقه اش پروانه ای شد
هدیه آننه جون باز یه ماشین کوچلو انتخاب خودت
هدیه دایی سیامک با تصاویر دایناسوری که عاشقشونی میگی دینازور دارم کلی
هدیه من جورچین با یه لیوان دست ساز چون که عاشق لیوانی و تنوع رو دوست داری
هدیه خاله شادی که بازم انتخاب خودت بود
هدیه مامان جون و عمه هات که دست گل همشون درد نکنه وقتی این دوچرخه رو راه میندازی فوری میری دوچرخه خودتم میاری و تو خونه بدوبدو راه میندازی عاشق آقا گاو هستی با رقص اون تو هم میرقصی و خرگوش(خلگوش بهگفته آرسنی )هم که حباب میده بیرون ذوقت چند برابر میشه
پیشاپیش سال نو رو به همه دوستامون و خواننده های خاموش وبلاگمون تبریک میگم ایشالله که سال خوبی برا همشون باشه سالی پر از شادی و سلامتی در کنار عزیزانشون و به هر چی آرزوشونه برسن . یا حق