آرسنآرسن، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

آرسن مرد شجاع و قهرمان ما

روزهای 9 ما هگی

عزیز دلم بازم با کلی حرف اومدم ،از کدوم کارهات و شیطنت هات بگم که همشون با مزه هستن هر روز یه رفتار جدید یه حرکت جدید یاد میگیری و با هرکدوم از این کارها باعث خنده ما میشی . مثلا اونروزی داشتم نماز میخوندم از اونجایی که تا ببینی یکی نماز میخونه خودت رو عین جت میرسونی تا مهر رو برداری و فرار کنی منم تو عالم خوش خیالی تدبیرم رو از پیش گرفته بودم و مهر تو دستم بود ،خودتو رسوندی سر سجاده یه کم بررسی کردی چیزی گیرت نیومد بعد اومدی از پاهام گرفتی بهم نگاهی کردی لبخندی زدی و کمی ازم فاصله گرفتی بعد از روبرو منو نگاه میکردی ،یه هویی دیدم رفتی جلوتر پشت کردی بهم خم شدی به رکوع رفتی یعنی تو اون فاصله کم حرکات منو کپی کرده بودی ،این کارت باعث ...
26 مرداد 1392

عکسهای 9 ماهگی ات

 عزیز دل خاله 9 ماهــــــــه شدی ،تبریک میگم وروجکم که با شیطونی هات باعث خنده مایی.توی این مدت خیلی اتفاقها افتاد اینکه اولین ماه رمضونی بود که تو تو کنار ما بودی ،درست همین موقع ها بود که تو ،توی دل مامانی بودی و من و آننه جون و مامان سولی تو تدارک سیسمونی تو بودیم با اینکه روزه میشدیم ولی  چیدن اتاقت یه لذت خاصی داشت یه شور خاصی (البته خاله شادی زحمت میکشید واسه ما افطاری آماده میکرد) خدارو هزار مرتبه شکر که امسال صحیح و سالم کنار ما هستی و این بزرگترین نعمت برای ماست سر سفره افطاری با تو ماجراهایی داریم ،کل سفره رو بهم میریزی ،به ترتیب تو بغل همه یه دور میزنی خیلی شیطون شدی همش دنبال یه جا هستی واسه پنهون شدن و ا...
14 مرداد 1392

شیطنتهای 8 ماهگی

اومدم تا از شیطنتهات بگم عسل خاله میدونم وقتی بزرگ میشی وقتی واسه خودت مردی میشی اینارو میخوری موقع خوندن بعضی هاشون تبسم میکنی ،تو بعضیهاشون خجالت میکشی ،تو بعضیهاشون قهقهه میزنی و..... اما میدونم که هر هرکدوم از این خاطرات ،برات شیرینه میدونم وقتی بزرگ میشی این رو حس میکنی که ما همگی خیلی دوستت داریم و عاشقتیم ولی یه بار دیگه میخوام بگم خیــــــــــــلی خیــــــــــــــــلی دوستت داریم عسلکمون اما حالا نوبت شیطنتهای آقا آرسن خان : تا یه فرصتی پیدا میکنی میری پشت مبلها قایم میشی و از اونجا میپایی ،که از گوشه یکی تورو ببینه تا باهاش ادی بازی کنی بالا رفتن از پله ها رو حدود یه ماه میشه که یاد گرفتی اما از پایین اومدن میتر...
5 مرداد 1392

عکسهای 7 ماهگی ات

عکسهای 7 ماهگی عسل خاله خاله جون عزیزم ،خیلی وقته وبلاگت رو آپدیت نکردم ،پیش تو خیلی شرمنده ام نگی خاله من بی توجه شده خیلی سرم شلوغ بود،تازه شما آقای وروجک اونقدر شیطون شدی اونقدر شیطنت میکنی که به خستگی هام اضافه میشه نا نمیمونه  واسه خاله ات بگذریم میخوام از شیطنت هات واست بنویسم ، 4 دست و پا که راه میرفتی تازگی ها، پله هارو بالا رفتن و پایین اومدنم بهش اضافه شده یاد گرفتی بگی ادی هی ادی ادی میکنی ،دادا یعنی دایی سیامک عاشق رقصیدنی با یه گانگام گفتن توی یه دقیقه هزار بار بالا پایین میپری تا میاییم یه آهنگ بذاریم سر و صدات میره رو هوا یعنی با من همراهی کنین تو رقصیدن، بعدش خاله شادی و خاله فرناز بیچاره تا وقتی...
8 تير 1392
1